کبود از بوسه امشب لعل از جویای تبریزی غزل 836
1. کبود از بوسه امشب لعل آن رشک پری دیدم
گل شفتالوی این باغ را نیلوفری دیدم
1. کبود از بوسه امشب لعل آن رشک پری دیدم
گل شفتالوی این باغ را نیلوفری دیدم
1. فصل بهار اسیر گل و سرو و سوسنم
در دام خود کشیده چو طاؤس گلشنم
1. دور از تو زبسکه بی دماغم
داغ دل شب بود چراغم
1. فارغ از اندیشهٔ خار کف پا بوده ام
تا به پشت پاره ای این دشت می پیموده ام
1. دلی از فیض یاد عارضش رشک چمن دارم
قفس را می کند گلدام، طاؤسی که من دارم
1. خوش آن دم کز جفایش خوشدلی بنیاد میکردم
به این افسون دلش را مایل بیداد میکردم
1. گرنه از جوش نزاکت بر تنش سنگین بود
تار و پود پیرهن از رشتهٔ جانش کنم
1. آن ملاحت راست در مستی ثناگستر لبم
شور صد دریاست با هر قطرهٔ می بر لبم
1. بی او ز خون ناب دماغی چو تر کنیم
دل را کباب اخگر لخت کنیم
1. کبوتر را ره آگاهی از احوال خود بستم
که حسرت نامه ام را بر شکست بال خود بستم
1. صد شکر کز غم چو تویی زار و خسته ام
از پهلوی رخ تو چو زلفت شکسته ام
1. به شهربند تعلق دمی قرار ندارم
سر مصاحبت اهل این دیار ندارم