آثار جویای تبریزی

صفحه 71 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 روم از خویشتن دنبال دلدار مگر یابم خبر از حال دلدار

2 رود ناچار عمر هر که بگذشت نرفتن کی توان دنبال دلدار

3 به رنگ بوی در گل از لطافت بود تن در قبای آل دلدار

4 ز چشمم گریه نقش مردمک شست نشیند تا به جایش خال دلدار

1 به شوخی برق را راه تپش بر بال و پر بندد به تمکین کوه را چون کوچک ابدالان کمر بندد

2 دل از ترک علایق کامیاب مدعا گردد بلی این نخل چون برگش فرو ریزد ثمر بندد

3 فغان از موج خیز عشق کز دل تا سر مژگان به طفل اشک صد جا ره ز خوناب جگر بندد

4 حلاوت تا به مغز استخوانش را فرو گیرد کمر بر کام بخشی آنکه همچون نیشکر بندد

1 گیرم غم تو و دل خونین دهم عوض تنها نه دل دهم که دل و دین هم عوض

2 فرهاد اگر ببزم تو گوید ز دلبرش دشنام تلخ چند بشیرین دهم عوض

3 گیرم شمیم زلف تو یار از چمن صد جان هزار دل بریاحین دهم عوض

4 نگرفت جان اگر عوض بوسه لعل او منت بجان نهاده دل و دین دهم عوض

1 جمله عالم را هویدا کرد عشق آنچه پنهان بود پیدا کرد عشق

2 عقل را در شهربند غم گذاشت عیشها در کوه و صحرا کرد عشق

3 از سویدای دلم بودش مداد دفتر غم را چو انشا کرد عشق

4 جلوهٔ خود را به بزم اتحاد هم به چشم خود تماشا کرد عشق

1 چو بیند آن عذار لاله گون شمع بریزد جای اشک از دیده خون شمع

2 به رویت هر که چشمی کرده روشن رود از خود ز راه دیده چون شمع

3 روم با اشک و آه از خود که باشد شب هجرم در این ره رهنمون شمع

4 مرا جویا ز دلسوزی شب هجر برد با خویشتن از خود برون شمع

1 گرچه از موج هوا چین بر جبین دارد بهار ‏ خرمی از شاخ گل در آستین دارد بهار

2 ملک عالم یک دهان خنده شده از خرمی تا به رنگ لاله اش زیر نگین دارد بهار

3 می نماید فکر سامان می از احسان ابر هر طرف از تاک چندین خوشه چین دارد بهار

4 باشد از عمر سبک رو هم سبک رفتارتر بادپایی چون صبا در زیر زین دارد بهار

1 دایما خون دلم زان زلف و کاکل می‌چکد آب و رنگ گل نگر کز شاخ سنبل می‌چکد

2 سرو رنگین‌جلوه‌ام چون در خرام آید به ناز خون خجلت از پر طاووس گل‌گل می‌چکد

3 در گلستانی که آب از جوی یکرنگی خورد خون گل پیوسته از منقار بلبل می‌چکد

4 گشته‌ام در عشق او تریاکی تریاق صبر بس که زان تیغ مژه زهر تغافل می‌چکد

1 تا دلم هنگامهٔ مهر و وفا را گرم کرد خوی آتشناک او بزم جفا را گرم کرد

2 درد کی آسان تواند جای گیرد در دلی داغ خونها خورده تا در لاله جا را گرم کرد

3 پنجهٔ عصمت نپیچد زور بی زنهار می باده نتواند سر اهل حیا را گرم کرد

4 سر برهنه می برد دایم به سر مهر برین آه - عالم سوز من از بس هوا را گرم کرد

1 شب که در ساغر شراب ارغوان افکنده بود پیش رویش باده را آتش بجان افکنده بود

2 بکر معنی کز زبانم برگ جلوه ساز از قماش لفظ بر رو پرنیان افکنده بود

3 ماه را امشب فروغ حسن عالم سوز یار تشت رسوایی ز بام آسمان افکنده بود

4 غنچه را بی اعتدالیهای باد صبحدم پرده از رخسارهٔ راز نهان افکنده بود

1 یار می آید و به استقبال می روم دمبدم ز حال به حال

2 هر چه شد دلنشین عزیز بود مردم چشم آینه است مثال

3 چون تصور کنم میانش را هست باریکتر ز راه خیال

4 در گلستان ز شرم سرو قدش می گذارد چو نخل موم نهال

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی