آثار جویای تبریزی

صفحه 69 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 آشنا با عشق اگر شد عقدهٔ دل وا شود قطرهٔ دریا می شود چون واصل دریا شود

1 خوشا جوش بهار تبت و دامان کهسارش به شاخ ارغوان ماند رگ سنگ شرربارش

1 رفتم اما بی تو بس بی طاقتم داد از فراق آه از غم، وای از هجران و فریاد از فراق

2 ای مغنی نالهٔ نی مغز جانم را گداخت می دهد مضمون این مصرع مرا یاد از فراق

3 تندباد آه از جا کند کوه صبر را طاقت شبهای هجران رفت بر باد از فراق

4 آنچه من می بینم از هجران او در کوه و دشت کافرم، دیدند اگر مجنون و فرهاد از فراق

1 اشتیاقم جام می را جان تصور می کند هر خمی را چشمهٔ حیوان تصور می کند

2 در غم عشق آنکه دندان بر جگر افشرده است خون دل را نعمت الوان تصور می کند

3 آنکه باشد مستی اش از ساغر سرجوش غم چشم گریان را لب خندان تصور می کند

4 هر که کوشد در سرای تن پی تکریم جان صاحب این خانه را مهمان تصور می کند

1 سرشته اند ز فیض هوای صبح تنش زموج پرتو ما هست تار پیرهنش

2 تپد شهید نگاه تو در لحد تا حشر کنی ز پردهٔ چشم غزال گر کفنش

3 توان ز حسن کلامش شنید بوی بهار به رنگ غنچهٔ خوشبو بود لب از سخنش

4 ز بزم وصل توام برد بیخودی دل تنگ چو غنچه ای که برد گلفروش از چمنش

1 حسن معنی را وی بینا ز نادیدن به خویش گنجها در خویشتن یابی ز نسپردن به خویش

2 خودفروشی را رواج از تست در بازار دهر کرده ای برپا دکانی از فرو چیدن به خویش

3 فکر کنه ذات حق، در گمرهی می افکند چاه این راهست سالک را فرو رفتن به خویش

4 معنی ام را می توان از صورت احوال یافت گشته ام طومار شرح غم زپیچیدن به خویش

1 شب غم، بی جمالش، ساغر، اخگر بود در دستم ز هر موجی قدح بال سمندر بود در دستم

2 سر و سامان دلجمعی است بی سامانی دنیا پریشان بوده ام تا همچو گل زر بود در دستم

3 من و می بی تو خوردن وانگهی لاف مسلمانی؟ پیاله بی جمالت، کافرم گر بود در دستم

4 خوشا روزی که گلچین بهار وصل او بودم هوا گریان و گل خندان و ساغر بود در دستم

1 از گل داغ جنون دارم بهاری در نظر باشدم از اشک گلگون لاله زاری در نظر

2 بعد ازین چشم تو هم نامحرم رخسار تست چون حیا دارد نگاهت پرده داری در نظر

3 عندلیب دل چو اشکم بر سر مژگان بود از خیال گلرخی دارم بهاری در نظر

4 پیکرم از درد هجر او نمی دانم چه شد خواب می بینم که می آید غباری در نظر

1 چو مهر دوست مرا در حریم جان تابد به رنگ شمع ز نور دلم زبان تابد

2 به درد نکته سراباش! آه از سختی که نارسیده به درگاه دل عنان تابد

3 چنانکه آینه تابان شود ز پرتو مهر ز باده آن گل رخسار آنچنان تابد

4 به غیر داغ دل دردمند عاشق نیست ستاره ای که در این تیره خاکدان تابد

1 صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز

2 غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه باک خندهٔ بی اختیار زیر لب دارم هنوز

3 می کند با عشق، دل زورآزماییها هنوز می رود دست و بغل چون موج با دریا هنوز

4 ضعف پیری شوق عشق و عاشقی از دل نبرد می گشاید شیشه ام آغوش بر خارا هنوز

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی