آثار جویای تبریزی

صفحه 32 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند بی سرو سامان احوالم به سامان می کند

2 از خدنگ آن کمان ابرو سراپای مرا لالهٔ پیکانی زخمم گلستان می کند

3 تا توانی بر حصیر کهنه ای آرام گیر نفس را در خود کشی شیر این نیستان می کند

4 گو سر خودگیر خواب راحت امشب از برم دیده ام را حسن پرشوری نمکدان می کند

1 چنان از اضطرابم خوش دل آن خودکام می گردد که از گردیدن حالم به بزمش جام می گردد

2 نصیبی بهر سروستان جنت تا به دست آرد رعونت روز و شب برگرد آن اندام می گردد

3 گهی لب را تکلم آشنا گردان سرت گردم خموشی چون شود از حد فزون ابرام می گردد

4 ندارد راه قاصد در حریم خاص یکرنگی میان ما و جانان خود به خود پیغام می گردد

1 دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود

2 می آید از طپیدنش آواز پای او در موج اضطراب دلم آرمیده بود

3 بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد گلهای لخت دل که به دامان دیده بود

4 تا انتهای وادی وحشت رسیده است چشمت که از سیاهی مژگان رمیده بود

1 در دیاری که دلم عاشقی آموخته بود خوی دل آب و هوایش سوخته بود

2 پرتو شمع برون رفت چو دود از روزن بسکه از جوش حیا چهره ات افروخته بود

3 رفت چون موج به سیلاب رگ ابر بهار زآنچه امشب مژه از بحر دل اندوخته بود

4 تا دم از عشق زدم رازدرونم گل کرد گویی از تار نفس زخم دلم دوخته بود

1 از سیه مستی ندانم گل چه و گلشن کجاست کو گریبان و چه شد پیراهن و دامن کجاست

2 نقش ارژنگ است از رنگینی نقش خیال سادهٔ پرکار چون چشم سفید من کجاست

3 آفت ایوب دردم، تشنهٔ جام شفاست محنت یعقوب هجرم، بوی پیراهن کجاست

4 پشت بر دیوار هستی رو به مقصد رفته ام گشته ام هم بزم جان جویا ندانم تن کجاست

1 لقمهٔ بی تلخی و زرد و بالم آرزوست همچو گندم یک دهن نان حلالم آرزوست

2 تا برون آید عیار من زنقصان چون هلال تربیت در خدمت اهل کمالم آرزوست

3 نکته سنجی با زبان خامشی دل می برد قال قال مجلس ارباب حالم آرزوست

4 محفل آرای شبستان خیالش می شوم بی تکلف صحبت بی قیل و قالم آرزوست

1 آرام در مقام رضای خدا گرفت دست کسی که دامن آل عبا گرفت

2 باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت

3 ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت

4 در پرده شمیم گل از شرم شد نهان رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت

1 لبت از خود شراب می طلبد دلم از خود کباب می طلبد

2 از می لاله گون لبی ترکن باغ حسن تو آب می طلبد

3 هر که از شوخی تو آگاه است از درنگت شتاب می طلبد

4 به رخش آنکه گرم می بیند زآن گل رو گلاب می طلبد

1 بی قراران ترا تا خلعت جان داده اند غنچه سان صد پیرهن چاک گریبان داده اند

2 تا ترا چون لاله و گل روی خندان داده اند بیدلانت را چو شبنم چشم گریان داده اند

3 در شب هجران زحال بی قرارانت مپرس از طپیدن کشتی دل را بطوفان داده اند

4 ناز را سرفتنهٔ چشم سیاهش کرده اند فتنه را سرداری آن خیل مژگان داده اند

1 بدکاره رحمت از چه سبب چشمداشت داشت دهقان امید حاصل هر چیز کاشت داشت

2 گفتم مگر زباده چو گل بشکفانمش می خورد و سرگرانی نازی که داشت داشت

3 روزش مدام عید و شبش قدر بوده است هر کس نه فکر شام و نه امید چاشت داشت

4 زین خاکدان کسی که بشد از دل سلیم نقدی که بهر توشه عقبی گذاشت داشت

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی