آثار جویای تبریزی

صفحه 34 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 فتاد تا دلم آن مست شوخ و شنگ شکست به شیشه خانهٔ رنگم هزار رنگ شکست

2 نظر به حوصلهٔ من پیاله پیما باش به روی طاقتم از شوخی تو رنگ شکست

3 به روی بوالهوس سنگدل نگاه مکن نشان چون سخت بود می خورد خدنگ شکست

4 فروغ جبههٔ اسلام را نقابی شد کلاه گوشهٔ ناز آن بت فرنگ شکست

1 دل زجانانه می تواند باشد کعبه بتخانه می تواند شد

2 چون فلاطونی اختیار کند دل که دیوانه می تواند شد

3 چاک چاکست بسکه دل زغمت زلف را شانه می تواند شد

4 گر تنم خشت خم نشد پس مرگ خاک میخانه می تواند شد

1 رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است

2 حرف بی مغزی بریزد گر ز نوک خامه ای دلنشین ساده لوحان همچو نقش خاتم است

3 عذرخواهی چاره باشد خاطر رنجیده را چرب نرمی زخم شمشیر زبان را مرهم است

4 گر ندانی خویش را داناترین مردمی شعر خوب اکثر به نام مولوی لااعلم است

1 کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد به قدر طول سفر زاد راه بردارد

2 فریب خوردهٔ دولت قرین آفتهاست زموج آب گهر کشتیش خطر دارد

3 کسیکه آن مژه گردیده تکیه گاه دلش هزار نشتر الماس در جگر دارد

4 بود نهایت سیر فغان زلب تا گوش ز دل چو ناله برآید به دل اثر دارد

1 به صد محنت دهان ما ز روزی بهره‌ور گردد بلی این آسیا پیوسته از خون جگر گردد

2 روم فرسنگها از خود ز بس در بزم حیرانی تکلم بر زبان شکوه آلودم جگر گردد

3 بود پاشیدن از خود در هوایت اوج پروازش دلم را همچو گل گر لخت لختش بال و پر گردد

4 ز فیض ابر دست ساقی امشب چشم آن دارم که بر سر شعله شمع بزم را گلبرگ تر گردد

1 دل زند پهلو به نور وادی ایمن چو صبح ‏ گر به استغنا فشاند بر جهان دامن چو صبح

2 دولت وصل از گریبان تو سر بیرون کند گر کنی پیراهن هستی قبا بر تن چو صبح

3 داغ مادرزادش از خورشید نورانی تر است هر کرا جزو بدن شد چاک پیراهن چو صبح

4 گر صفابخشی دلت را صد چراغ آفتاب می توانی کردن از باد نفس روشن چو صبح

1 هر کس شود اسیر تو بالا بلند شوخ از خود رود به دوش فغان چون پسند شوخ

2 بیرون کسی ز دائرهٔ حکم زلف نیست برگردن که حلقه نزد این کمند شوخ

3 ترسم که چون نبات لبش را دهد گداز ترخنده های آن صنم نوش خند شوخ

4 شلاق تر زنرگس بیمار او کجاست خواهی اگر مصاحبت دردمند شوخ

1 نازنینان را شکوه حسن با تمکین کند جوش زینت در پرش طاؤس را رنگین کند

2 پیرتر هر چند گردد خصم دشمن تر شود حلقه گردیدن کمان را بیشتر زورین کند

3 چشم لیلی از نگه سازی حباب باده را عکس لعلین موج صهبا را لب شیرین کند

4 هر سحرگه کز صفا عالم شود آیینه دار چون رگ گل عکس می موج هوا رنگین کند

1 ناخنی گر می زند بر دل نوای سازهاست گر بود حسنی نهان در پردهٔ آوازهاست

2 پنبهٔ غفلت اگر برداری از گوش دلت هر گیاهی کز زمین روید زبان رازهاست

3 گرچه چون سنگ از گرانجانی زمینگیرم ولی چون شرر هر قطره خونم را جدا پروازهاست

4 بر نگاهم می زند از پلک و مژگان پشت دست چشم شوخش را به ما در خواب مستی نازهاست

1 از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد آفتاب از پردهٔ چشمم توان غربال کرد

2 می کند با هستی حیرت نصیب بزم عشق دوری او آنچه در آیینه با تمثال کرد

3 باده ام را ریخت بر خاک و مرا کشت از خمار محتسب خون مرا آخر چنین پامال کرد

4 در بهاران هر قدر بر مستی بلبل فزود جام گل را از شراب رنگ مالامال کرد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی