آثار جویای تبریزی

صفحه 35 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 می تواند در نظر نقش خیال یار بست آنکه راه خواب را بر دیدهٔ بیدار بست

2 دل نهان در گرد الفت کرده از اندک غمی بر رخ آیینه از آهی توان دیوار بست

3 می توانم کرد عرض حال دل از هر نگاه گر زبان شکوه ام را حیرت دیدار بست

1 بگذشت نوجوانی و جسم نزار ماند گردی درین ره از پی آن شهسوار ماند

2 رو داد وصل یار و همان دل فسرده ایم این غنچه ناشگفته درین نوبهار ماند

3 افسوس از دلی که ز بیدردی آرمید آسوده خاطری که زغم بیقرار ماند

4 هرگز نشد شکفته دل داغدار ما این لاله غنچه در چمن روزگار ماند

1 چرخ خاکستری از آتش سودای من است وسعت آباد جهان گوشهٔ صحرای من است

2 فیض باطن سبب زینت ظاهر باشد چاک دل غنچه صفت زیب سراپای من است

3 طرفه انداز خرامی است ترا فرش رهت تا نظر کار کند چشم تمنای من است

4 نبض بیمار صفت در ره شوقش جویا جاده گرم طپش از گرمرویهای من است

1 پیش اهل دل دهان خنده زخم تن بس است غنچه را چاک گریبان رخنهٔ دامن بس است

2 اهل جوهر در لباس لاغری آسوده اند چون صدف پیراهن تن استخوان من بس است

3 من ز دیدارت به اندک التفاتی قانعم دیدهٔ یعقوبی ام را بوی پیراهن بس است

4 قانع از بوسیدن رویش به یک نظاره ام چیدن گل برنتابد این چمن دیدن بس است

1 آنکه کوه درد را بر آه بی بنیاد بست از نفس مشت غبار جسم را برباد بست

2 می تواند نالهٔ دل را به گوش او رساند درد را از رشتهٔ آه آنکه بر فریاد بست

1 دیدم کلاه ابروی آن کجکلاه کج از پیچ و تاب شد به دلم تیر آه کج

2 کج کج بود خرام سیه مست باده را چشمت از کند به سوی من نگاه کج

3 افغان دل به نالهٔ زنجیر شد بدل بر عارضش فتاده چو زلف سیاه کج

4 افتاد تاج مهر به خاک از سر فلک بر سر چو از غرور نهادی کلاه کج

1 نجابت هر که با دولت چو خورشید برین دارد اگر بر آسمان رفته است چشمی بر زمین دارد

2 زسودای تو بر لب هر که آه آتشین دارد به رنگ شمع محفل گریه ها در آستین دارد

3 مباش از چرب نرمیهای خصم کینه جو ایمن که خنجر چین همواری زجوهر بر جبین دارد

4 خسیسانند در بند فریب لذت دنیا بلی دام گرفتاری مگس از انگبین دارد

1 بهر روزی دلم غمین نیست گو کمتر باش بیش ازین نیست

2 کو پادشهی که در پی نام دستش ته سنگ از نگین نیست

3 داد از اشکی که نیست خونین آه از آهی که آتشین نیست

4 سرزندهٔ عشق همچو شمعم داغم پنهان در آستین نیست

1 آن را که غباری به رخ از تربت طوس است در دیده اش اکلیل شهان، تاج خروس است

2 دنیا که به چشم تو بود زال کهن سال در دیدهٔ بالغ نظران تازه عروس است

3 هر غنچه که دیدم بهم آورده لب شوق بر نقش کف پای تو آمادهٔ بوس است

4 هر نرگس گلزار بود دیدهٔ عبرت هر برگ گل باغ، کف دست فسوس است

1 گرفتم همچو افلاطون شوی عاقل چه خواهی شد نگردیدی چو مجنون گر ز خود غافل چه خواهی شد

2 تو بیرون گرد بزم قدسی و گم کرده ای خود را شوی گر محرم خلوت سرای دل چه خواهی شد

3 زخود پرواز اگر کردی تذرو گلشن قدسی وگر ماندی به رنگ سبزه پا در گل چه خواهی شد

4 عنان نشئه ات را گر نگهداری قدح نوشی تصور کن شدی از باده لایعقل چه خواهی شد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی