آثار جویای تبریزی

صفحه 36 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 شکرین لعل او مکیدهٔ ماست کوچهٔ زلف او دویدهٔ ماست

2 یار ما آمد و صفا آورد بادهٔ بی غش رسیدهٔ ماست

3 مزهٔ ما دل کباب بس است اشک خونین می چکیدهٔ ماست

4 وحشت ما فزون زمجنون است جیب عریان تنی دریدهٔ ماست

1 چون بهار جلوهٔ شوخش چمن پرور شود غنچه آسا در قفس بلبل زبال و پر شود

2 زآتش رخسار او چون بیضهٔ قمری به باغ غنچهٔ سیراب گل یک مشت خاکستر شود

3 هر که فربه گشته از احسان مانند خودی زود باشد همچو ماه چارده لاغر شود

4 دولت آیینه ات کی دیگری را رو دهد گر همه از طالع فیروز اسکندر شود

1 حاجت هر که گذشت است ز حاجات رواست دست برداری اگر از سر خود دست دعاست

2 مهر رویش به دل افزود زپهلوی دو زلف عکس مه چون دوشبه گشت در آیینه دوتاست

3 مسلک عشق بود هادی ارباب طلب جاده هم راهروان را ره و هم راهنماست

4 نوبهار است و دل بی سر و سامان مرا چهچه بلبل و خندیدن گل برگ و نواست

1 دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است

2 رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است

3 جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد آسوده هر آنکس چو شرر گرم سراغ است

4 دل از خیال رخت سرخوش ایاغ گل است نگه بروی تو پروانه چراغ گل است

1 عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست نقش ما بنشسته با زلف پریشانی درست

2 حسن شوخش پرده برگیرد اگر از روی کار در جهان باقی نمی ماند گریبانی درست

3 عاجز است از عهدهٔ تعمیر او میخانه ها بسکه رنگم با شکستن بسته پیمانی درست

4 گرمی خونم گدازد بیضهٔ فولاد را از تنم نتوان برون آورد پیکانی درست

1 همچو جوهر همه تن دیدهٔ حیران کردند سخت مستغرقم این آینه رویان کردند

2 آه چون غنچه به یک جنبش مژگان این قوم مشت چاک دل ما را به گریبان کردند

3 غنچه سان بسکه زخوناب جگر لبریزم خنده را بر لب ما زخم نمایان کردند

4 گذر قافلهٔ اشک به مژگان افتاد خار را فرش ره آبله پایان کردند

1 ای خودآرا ترسم از پهلوی دلآزاریت دود برخیزد چو شمع از طرهٔ زرتاریت

2 همچو آن چشمی که مژگان باز در دیدن کند برتنم بگسیخت تار بخیه زخم کاریت

1 نوبهار آمد و گلزار صفایی دارد چمن از بلبل و گل برگ و نوایی دارد

2 رونق خانهٔ دل اشکی و آهی کافی است خلوت ما چو حباب آب و هوایی دارد

3 هر شب از سینه سراسیمه دود از پی آه در ره شوق تو دل راهنمایی دارد

4 نسبتی با نمک خال و خط یارش نیست بیش ازین نیست که خورشید صفایی دارد

1 بیدلی را که گلشن داغ و چمن هامون است غنچهٔ گلبن امید دل پرخون است

2 بید بی سرو خوش آینده نباشد در باغ آری آزادگیی لازمهٔ مجنون است

3 راستان را نبود ف رق زهم در باطن مصرع قد تو با سرو به یک مضمون است

4 لخت خون از مژه دیدم که بدامان می ریخت لیک از دل خبرم نیست که حالش چون ا ست

1 هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است

2 با زبان حال در رفتن ز خود گوید حباب همدمان در بزم یکرنگی نفس بیگانه است

3 عاقل است آنکه که بر نادانی خود قائل است هر که دانا می شمارد خویش را دیوانه است

4 در گلستانی که ریزد سرو من رنگ خرام نکهت گل گرد راه جلوهٔ مستانه است

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی