کجا روم که به دردم رسید از جویای تبریزی غزل 359
1. کجا روم که به دردم رسید و هیچ نگفت
فغان که نالهٔ زارم شنید و هیچ نگفت
1. کجا روم که به دردم رسید و هیچ نگفت
فغان که نالهٔ زارم شنید و هیچ نگفت
1. مه است روی تو یا آفتاب ازین دو کدام است
مزه است لعل لبت یا شراب ازین دو کدام است
1. عالم از جوش بهاران چه بسامان شده است
شش جهت نام خدا یک گل خندان شده است
1. بهر روزی دلم غمین نیست
گو کمتر باش بیش ازین نیست
1. به عاشقان نه از امروز بر سر جنگ است
که کین ما به دلش چون شراره در سنگ است
1. رقص او تنها نه گرم پیچ و تابم کرده است
شعلهٔ آواز پرسوزش کبابم کرده است
1. هر دلی کز دست شد پابست اوست
پای بست حسن بالا دست اوست
1. چشم از عارض او خون جگر اندودست
دل سراسیمهٔ زلفش چو شرر در دو دست
1. غافلی کز جور خواهی شیشهٔ دلها شکست
می رسد ظالم نخست از موج بر دریا شکست
1. عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست
نقش ما بنشسته با زلف پریشانی درست
1. شوخ بیدادگری همچو تو در عالم نیست
پریی مثل تو در نوع بنی آدم نیست
1. به آب و رنگ حسن او چمن نیست
به خوش حرفی لعل او سخن نیست