ناخنی گر می زند بر دل نوای از جویای تبریزی غزل 335
1. ناخنی گر می زند بر دل نوای سازهاست
گر بود حسنی نهان در پردهٔ آوازهاست
1. ناخنی گر می زند بر دل نوای سازهاست
گر بود حسنی نهان در پردهٔ آوازهاست
1. کم گرفتن عشق را بسیار کافر نعمتی است
شکوه از جورش مکن زنهار کافر نعمتی است
1. آرام در مقام رضای خدا گرفت
دست کسی که دامن آل عبا گرفت
1. کام دو جهان در قدم زاری دلهاست
هر کار که شد ساخته از یاری دلهاست
1. آنکه از داغ فراقت جگرش سوخته است
یار اغیار شدن بیشترش سوخته است
1. رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است
در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است
1. زبان که منصب او پادشاهی سخن است
مدام بر در دل در گدایی سخن است
1. خون دل تا شراب احمر ماست
گردش رنگ دور ساغر ماست
1. مهربانی با خلایق پاسبان دولت است
در حقیقت دل شکستن کسرشان دولت است
1. قسمت هرکس ز نعمت خانهاش پیمانهای است
آنکه ز ابر رحمتش هر قطره رزق دانهای است
1. سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت
از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت
1. دست در کار زن آخر نه ترا کاری هست
نقد فرصت مده از دست که بازاری هست