آثار جویای تبریزی

صفحه 29 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 تا هوای شمع رویت در سر پروانه است زآتش غیرت تنم خاکستر پروانه است

2 می تپد در آتش حسرت نصیبی بی رخت پلک و مژگان گوییا بال و پر و پروانه است

3 دیده ام از بس پرد در شوق شمع عارضی مردم چشمم چو دل در پیکر پروانه است

4 بسکه گرد شمع رویش قدسیان پر می زنند از زمین تا عرش گویی محشر پروانه است

1 همتم تا دست پر زور هوس پیچیده است در دل تنگم حباب آسا نفس پیچیده است

2 می چکد خون نیاز عاشق از بال و پرت ای کبوتر نامه را دست چه کس پیچیده است

3 از زمین تا آسمان آوازهٔ بیداد اوست ناله ام در تنگنای این قفس پیچیده است

4 تا دل صد چاک ر ا دردت به شور آورده است در فضای سینه آواز جرس پیچیده است

1 آبی ز دانهٔ عنب ای دل چشیدنی است غافل مشو که این سر پستان مکیدنی است

2 یک صبحدم چو پنجهٔ خورشید جلوه کن پیراهن تحمل عاشق دریدنی است

3 از آبیاری مژه ام چون گل چراغ بالیده است بسکه گل داغ چیدنی است

4 بگذر ز خواهش دل و محمود وقت باش زلف ایاز طول املها بریدنی است

1 خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب می ام افشردهٔ یاقوت گل در ساغر است امشب

1 ز سرو یار که در برکشیده ام امشب بغل بغل گل آغوش چیده ام امشب

2 به راه شوق تو مانند شمع در ره باد زچشم منتظر خود چکیده ام امشب

3 ز رفتن تو چنان دل فسرده ام که بس است دهان قهقهه جیب دریده ام امشب

4 خیال گلشن کوی تو خوابم از سر برد شمیم گل شده رنگ پریده ام امشب

1 دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست

2 در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش از بسکه گشته است نمایان پدید نیست

3 در خط نهان شده است تو را آب و رنگ حسن گل از وفور سنبل و ریحان پدید نیست

4 محو جمالم و رخش از دیده ام نهان آب از سرم گذشته و عمان پدید نیست

1 خون دل تا شراب احمر ماست گردش رنگ دور ساغر ماست

2 خاک گردید بر شدن بفلک شیوهٔ عجز زورآور ماست

3 بطپیدن زخویشتن رفتم دل پراضطراب شهپر ماست

4 نامه ام نامه بر نمیخواهد پرش رنگ ما کبوتر ماست

1 دل وارسته را پروای سیم و زر نمی‌باشد چو رنگ از رخ پرد محتاج بال و پر نمی‌باشد

2 غزالان سر به صحرا دادهٔ رشکند در دورش ز هم چشمی بلایی در جهان بدتر نمی‌باشد

3 نباشد طبع عالی‌فطرتان را احتیاج می که تیغ کوه را حاجت به روشنگر نمی‌باشد

4 کدامین روز عکس عارضش در جلوه می‌آید که صبح آفتاب آیینه را در بر نمی‌باشد

1 ابروست که بر چهرهٔ دلدار بلند است یا مطلع برجستهٔ بسیار بلند است

2 در ظرف خیال تو محال است درآید پست است ترا دانش و اسرار بلند است

3 بگرفت دل از تربیت جسم که خانه آید به نظر تنگ چو دیوار بلند است

4 هرگز چو چیده گلی از فیض بهاران زان روی زبان گلهٔ خار بلند است

1 تا لبم همزبان خاموشی است سخنم ترجمان خاموشی است

2 نگه عجز بی زبانانت ترجمان زبان خاموشی است

3 مأمنی در جهان اگر باشد کنج دارالامان خاموشی است

4 جنس آسایشی نمی باشد ور بود در دکان خاموشی است

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی