آثار جویای تبریزی

صفحه 27 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 نادیدن جمال تو مشکل بود مرا مژگان بهم زدن تپش دل بود مرا

2 آهی که سرکشد ز لبم شاخ سنبلی ست از بسکه دل به زلف تو مایل بود مرا

3 همچون حباب در رفتن ز خویشتن گام نخست دامن منزل بود مرا

4 تا کی توان کشید ترش رویی سحاب در دیده هر صدف کف سائل بود مرا

1 دارم سری که سرخوش صهبای بیخودیست چشم تری که محو تماشای بیخودیست

2 در محشر شهادتیان نگاه او دشت جنون و دامن صحرای بیخودیست

3 بی رنگ باش تا سبک از خویشتن روی رنگ پریده زینت سیمای بیخودیست

4 خود را مگر ز روزن آیینه دیده است چشم تو مست ساغر صهبای بیخودیست

1 راه عشق است اینکه در هر گام صد جا آتش است گرم رفتاران این ره را ته پا آتش است

2 دیده ام آیینه دار صورت خوبی کیست؟ چون شرر تار نگاهم را گره با آتش است

3 از خرام یاد رخسار تو می سوزد دلم همچو نخل شعله اندامت سراپا آتش است

4 ما سمندر طینتان غواص بحر خود شدیم عشق گوهر دل صدف گردیده دریا آتش است

1 در تن ز بسکه بی تو مرا یافت راه تاب در سینه ام چو زلف تو برداشت آه تاب

2 خوابانده ام به سرمه چو سوسن زبان خویش در زنگ خامشی شده تیغم سیاه تاب

3 بگرفت نور بدر نقاب کلفت به رو رفت از حجاب عارض او در پناه تاب

4 طاقت رباست عشق ز جویا توان مجو نگذاشت با دل آن صنم کج کلاه تاب

1 شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب چو گل چاک گریبان بی‌تو وقف دامن است امشب

2 نباشد در فن نیرنگ سازی چون تو استادی که چشمت جانب غیر و نگاهت با من است امشب

3 چراغم روشن است از پهلوی خورشید رخساری چو ما هم زینت عالم ز گرد دامن است امشب

4 گل کیفیت از هم بزمی خونابه نوشی چین!‏ که چون مینای می پرخون دل تا گردن است امشب

1 آرامم از خط تو رمیدن گرفته است تا نکهت بهار دمیدن گرفته است

2 خون دلم ز پنجهٔ مژگان به راه او دامان انتظار چکیدن گرفته است

3 صهبا به بزم تا نرسیده است نارس است می در پیاله رنگ رسیدن گرفته است

4 وحشت مرا رساند به سر منزل وصال آن صید را دلم ز رمیدن گرفته است

1 تا نقاب از عارض آن سرو چمن پیرا گرفت لاله از شرم رخ لعلش ره صحرا گرفت

2 جلوه گر ز آیینهٔ نقصان شود حسن کمال تا به سروستان شدی کار قدت بالا گرفت

3 در فغان چون کوهسار آمد ز درد ناله ام پنجهٔ بیداد دل تا دامت صحرا گرفت

4 دانه یاقوت می ریزد سرشک از دیده اش هر که کام دل از آن لعل قدح پیما گرفت

1 فصل خزان رویم به سیر کنار آب فواره گلبنی است که دارد بهار آب

2 عزلت گزین و منزلت خویش را ببین در گل زجوی بیشتر است اعتبار آب

3 ای من اسیر عالم رندی که باشدش معشوق مست و جام شراب و کنار آب

1 لخت دل دور از تو امشب در گلوی غنچه است بی تو خوناب جگر صاف سبوی غنچه است

2 حسن مستور از بت بازار دلکش تر بود آشنایی دلم با گل ز روی غنچه است

3 خون عشرت بی تو در پیمانه باشد لاله را باده پهلو شکافی در سبوی غنچه است

4 باز امشب گوییا با دختر صوفی نشست بر زبان عندلیبان گفتگوی غنچه است

1 مست و بیخود شوخ من افتاده است بر زمین همچون چمن افتاده است

2 هر که در تعریف خود کوشد مدام بر زبان خویشتن افتاده است

3 گوهر معنی نمی جویند خلق ورنه بیرون از سخن افتاده است

4 از صفای عارضش لغزیده است دل که در چاه ذقن افتاده است

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی