آثار جویای تبریزی

صفحه 25 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 از رفتنش به خاک چمن تا کمر نشست گلشن ز جوش لاله به خون جگر نشست

2 رنگ پریده ام چو ز شرم رخت گداخت شبنم شد و به عارض گلبرگ تر نشست

3 از آب آهن است سرشکم برنده تر در سینه بسکه زان مژه ام نیشتر نشست

4 در جوش لاله جلوه طراز است سرو باغ یا از غم قد تو به خون تا کمر نشست

1 غافل از حق گر باو شد جام می هشیار نیست باز باشد دیدهٔ نرگس ولی بیدار نیست

2 از ریاضت در گداز دل چو پا قایم کنی همچو شمعت هیچ باک از کسوت زرتار نیست

3 شکوهٔ دنیا، دلیل حب دنیای تو بس با بد و نیک جهان جز طالبش را کار نیست

4 تندخو سرکش شود ز آمیزش اهل نفاق هیچ مهمیزی سمند شعله را چون خار نیست

1 مانده در جهل مرکب آنکه لوحش ساده است تیره بودن لازم چشم سفید افتاده است

2 وصل باشد لازمش حرمان، که گردیده سفید چشم روزن تا به روی صبحدم افتاده است

3 بزم می دانند سربازان همت رزم را پیش ما شمشیر خون آلود موج باده است

4 چشم او پر دل چرا نبود پی خون ریز خلق هر که را دیدیم در عالم به او دل داده است

1 هست آنچه از زبان تو بیگانه نام ماست چیزی که نیست محرم گوشت پیام ماست

2 لبهای آن صنم به دو عالم برابر است منت خدای را که دو عالم به کام ماست

3 عشقی به طاق ابروت از دور می زنیم هندوی رام چشم ترا رام رام ماست

4 آگه نه ای ز حال اسیران نبرده را پای دلت به حلقهٔ چشمی که دام ماست

1 نه همین نرگس زچشم می پرستش جام یافت سرو هم از نخل قدش خلعت اندام یافت

2 ماند در دل اضطراب عشقم آخر برقرار چون رگ گل موج می در ساغرم آرام یافت

3 مدتی چون ماه نو از غم دل خود خورده است هر که از گردون لب نانی به صد ابرام یافت

4 پرده های چشم او از جوش حیرت خشک ماند رخصت نظاره ات تا دیدهٔ بادام یافت

1 جان چیست؟ عمر من که نیارم از آن گذشت نتوان گذشت از تو ز جان می توان گذشت

2 بی طالعی نگر که به گوشش نمی رسد با آنکه شور ناله ام از آسمان گذشت

3 از آبگینه تیر ترازو نمی شود چون از دلم خدنگ تو ابر و کمان گذشت

4 نتوان گذشت از کمر تابدار یار زلفش به حیرتم که چسان زان میان گذشت

1 همتم کم نتواند برداشت دولت جم نتواند برداشت

2 گر دو تا نیست قدم از ضعف است قامتم خم نتواند برداشت

3 هر قدر راندم از جا نروم رام او رم نتواند برداشت

4 چون دهم شرح سرشک افشانی نامه ام نم نتواند برداشت

1 گلشن در این بهار نه تنها شکفته است کهسار و شهر و بیشه و صحرا شکفته است

2 شکر خدا که باز ز فیض بهار دهر از بس شکفته تا به دل ما شکفته است

3 با صد هن چرا نزن خنده بر چمن دل را که غنچه های تمنا شکفته است

4 یک گل برای زینت این نه چمن بس است دنیاست گلستان چو دل ما شکفته است

1 گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است

2 دوختم تا چشم خواهش بر گل رخسار یار بخیهٔ رسوایی ام بر روی کار افتاده است

3 نقش پا در اضطراب از شوخی رفتار اوست یا دل است این کز پی او بی قرار افتاده است

4 شکر کز بیداد چشم او چنین افتاده ام وای بر بی طالعی کز چشم یار افتاده است

1 قبای پاره نصیبش زچرخ مینایی است همیشه هرکه چو گل در پی خودآرایی است

2 بغیر من به خیال کسی گذار مکن به سیر خلوت دلها مرو که رسوایی است

3 ز حسن کامل آن دلربایی چار ابرو کدام دل که نه در چارسوی رسوایی است

4 زکوة جلوه مپندار سایه بر خاکم ترا که موسم جوش بهار رعنایی است

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی