آثار جویای تبریزی

صفحه 23 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دیده از فیض تو پریخانه شده است نکته از جوش تماشای تو دیوانه شده است

2 می پرستان همه وارسته ز بند خویشند خط آزادی دلها خط پیمانه شده است

3 نرسیدی دمی ای بخت به فریاد دلم بهر خواب تو مگر ناله ام افسانه شده است

4 در هوای طلب وصل تو ای شمع نگاه نفس سوخته خاکستر پروانه شده است

1 به چشم اهل دل آن اشک اعتبار نداشت که لخت لخت جگر را به روی کار نداشت

2 کدام شمع در این تیره خاکدان افروخت که تا سحر به رهش چشم انتظار نداشت

3 مپرس حاد دل تیره ام که از دم صبح کدام روز که این آینه غبار نداشت

4 ز سرو و سوسن و گل داد خودنمایی داد خوش آب و رنگ تری از تو نوبهار نداشت

1 تنها نه قلب دل نگه او شکسته است بازار خوش نگاهی آهو شکسته است

2 در باغ بهر مشق ستم هر بنفشه ای پیش خط سیاه تو زانو شکسته است

3 از بس سیاه مستی نازش زخود ربود آن چشم را زبان سخنگو شکسته است

4 امروز محتسب نه به می متهم شده است این کاسه بارها به سر او شکسته است

1 دل که کارش با کریم افتاده در فرخندگی است زانکه بیشک پیشهٔ اهل کرم بخشندگی است

2 سربلندی اهل عالم را ز سر افکندگی است باعث آزادی ارباب دنیا بندگی است

3 زندهٔ جاوید سازد مرد را درد طلب چون نفس در راه حق بگداخت آب زندگی است

4 می دهد دیوانگی از حبس تکلیف نجات تا بود برجا گریبان تو طوق بندگی است

1 هر کس محروم از جوانی است دردی کش صاف زندگانی است

2 از یاد تو با نسیم آهم بویی ز بهار نوجوانی است

3 کس پی نبرد که قاتلم کیست دل کشتهٔ غمزدهٔ نهانی است

4 با چشم کبود می برد دل آن چشم بلای آسمانی است

1 چه جان باشد به پیش چشم او دل‌های سنگین را زمژگان در فلاخن می گدازد کوه تمکین را

2 بحمدالله که در بزم محبت شمع تابانم به آتش داده ام از گرم خونیها شرائین را

3 لب میگون جانان را چه نقصان از غبار خط ز رنگینی نیندازد مداد اشعار رنگین را

4 به مستی نکته پیرا می شود لعلت از آن کز هم جدا سازد می از تردستی آن لبهای شیرین را

1 نه همین رشک رخ و زلفش گل و سنبل گداخت خاک پای باغ را تا ریشه های گل گداخت

2 از هوای گلستان صاف طراوت می چکد یا ز شرم بوی زلفش نکهت سنبل گداخت؟

3 صد گلستان آرزو را آبیاری می کند در خزان از بس ز هجر گل دل بلبل گداخت

4 همچو شبنم آب شد جویا گل از رشک رخش نه همین سنبل به باغ از شرم آن کاکل گداخت

1 خامشی با وضع شوخ آن صنم پیوسته است با لبش از جوش شیرینی بهم پیوسته است

2 حلقه های چشم ارباب نظر با یکدگر در سر کوی تو چون نقش قدم پیوسته است

3 شد ترا از گریه ام چشم ترحم اشکریز روز باران سرشکم نم به نم پیوسته است

1 رفتن از خویش به یادش سفر مردان است وادی بی خبری رهگذر مردان است

2 تیغ صاحب جگران است بریدن زجهان چشم بستن ز دو عالم سپر مردان است

3 ناز بر زندگی خضر کند کشتهٔ عشق هر که سر باخت در این راه سر مردان است

4 اضطرابم به ره وادی مقصود رساند طپش دل ز غمش بال و پر مردان ا ست

1 ترسم که خراشد تن نازک بدنم را از نکهت گل جامه مکن سیم تنم را

2 چون موج که برهم خورد از وی کف دریا در خاک درد دل ز طپیدن کفنم را

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی