1 غافل از حق گر باو شد جام می هشیار نیست باز باشد دیدهٔ نرگس ولی بیدار نیست
2 از ریاضت در گداز دل چو پا قایم کنی همچو شمعت هیچ باک از کسوت زرتار نیست
3 شکوهٔ دنیا، دلیل حب دنیای تو بس با بد و نیک جهان جز طالبش را کار نیست
4 تندخو سرکش شود ز آمیزش اهل نفاق هیچ مهمیزی سمند شعله را چون خار نیست
1 تا هوای اوست دل را در قفس همچون حباب می روم از ضعف بر باد نفس همچون حباب
2 مرهم ناسور دل را گشت شکر خنده ات شد فراهم زخم اندام جرس همچون حباب
3 کم نگردد اشک و آه عاشقان مانند شمع میرود از خود به آهی بوالهوس همچون حباب
1 دل و ستم ز کار افتاد از پرکاری چشمت تنم لاغر چو مژگان است از بیماری چشمت
2 شدم آباد ویرانی چو منظور تو گردیدم خرابی را عمارت می کند معماری چشمت
3 دل خون گشته ام را می کشد بر خار مژگانش نباشد بیش ازین با عاشقان دلداری چشمت
4 حذر اولی ز بدمستی که خنجر در کفش باشد از آن ترسم که مژگانت نماید یاری چشمت
1 بزم ارباب ریا را ساغری در کار نیست زاهدان خشک را چشم تری در کار نیست
2 از گرانجانی است گر زاهد نشد محتاج می تیغهٔ کهسار را روشنگری در کار نیست
3 هست چون بحر توکل سیرگه درویش را کشتی اش را بادبان و لنگری در کار نیست
4 بر سرم منت منه گو سایهٔ بال هما! عاشق بی پا و سر را افسری در کار نیست
1 پرده از کار تو بی باکی صهبا برداشت کوه تمکین ترا زور می از جا برداشت
2 کاش برداشتی از خواش دنیا دل را آنکه بر دوش هوس بار تمنا برداشت
3 داده رم وحشت ما کوهکن و مجنون را این به کهسار شد و آن ره صحرا برداشت
4 نقش نعلین تجرد سزدش مهر منیر آنکه پا از سر دنیا چو مسیحا برداشت
1 سوختن شمع شبستان زمن آموخته است گل ز رخسار تو افروختن آموخته است
2 در هوای تو سبک سیرتر از بوی گلی م به غریبی دل ما در وطن آموخته است
3 بر زمین ساغر سرشار به کف غلطیدن مست لایعقل من از چمن آموخته است
4 نیست بی فایده در پیش تو استادن سرو از تو دامن به میان برزدن آموخته است
1 خون خوردن اینقدر پی تحصیل مال چیست؟ دانسته ای که زندگیت را مآل چیست؟
2 بی بهره نیست هیچ کس از روشنی چو ماه جز فیض عام حاصل کسب کمال چیست؟
3 بر روی خواب غفلت دلها زند گلاب آگه نگشته ای عرق انفعال چیست؟
4 از آسمان حصول تمنا چه ممکن است خون خوردن تو در طلب این محال چیست؟
1 سررشتهٔ امل همه ای دل به دست تست تعمیر قصر عافیت اندر شکست تست
2 ترسیده چشم آینه رویان روزگار از صافیی که با قدرانداز شست تست
3 قمری همین نه در گلوی تو است طوق آزاده سرو هم به چمن پای بست تست
4 از خط جام حلقه کند نام باده را این نشئه ای که در نگه نیم مست تست
1 دشمن جان و تنش تاج زر است هر که همچون شمع زرین افسر است
2 سبزهٔ خط را دهد نشو و نما داد از حسنت که دشمن پرور است
3 با خیال آن سر مژگان مرا تکیه گاه دیده نوک خنجر است
4 کی شناسد کس شهید ناز را زخم تیغت را نشان دیگر است
1 با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است دل عندلیب گلشن رنگ پریده است
2 دور از خرام سرو تو ماتم سراست باغ هر لاله بسملی است که در خون تپیده است
3 آن بیخودی که محرم بزم وصال اوست بوی گل است یا نفس آرمیده است
4 در طالع کسی که بود داغ مهر او چون صبح از نخست گریبان دریده است