آثار جویای تبریزی

صفحه 20 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 رشک آیدم به عشق خداداد عندلیب در ناله نیست هیچ کس استاد عندلیب

2 اشکم گلاب گشته ز مژگان فرو چکد هر گه به گوش دل شنوم داد عندلیب

3 گلریزوار از نفسم شعله می جهد آتش فروز دل شده فریاد عندلیب

4 جویا به غیر یار به پیش کسی منال جز گوش گل که می شنود داد عندلیب؟

1 ذوق درویشی ام از عالم اسباب بس است شمع کافوری من پرتو مهتاب بس است

2 ساقی از حدت طبعم نه ای آگاه هنوز تیغم و نیست مرا حاجت می، آب بس است

3 گر به مطلب نرسم نیست ز دون همتی ام شده ام طالب آن گوهر نایاب، بس است

4 حیف از آن دیده کز او قطره اشکی نچکد باعث زینت دریا در سیراب بس است

1 باز در جیب و کنارم همه خون ریخته است اشک، دل را مگر از دیده برون ریخته است

2 بلدی در ره رفتن زخودم حاجت نیست همه جا لخت دل افتاده و خون ریخته است

3 چرخ هم بی سرو پا گرد ره سودا شد تا فلک بر سر هم بسکه جنون ریخته است

4 مارهای سیه زلف به خود می پیچد تا خط پشت لبت رنگ فسون ریخته است

1 از تف آه من بسان حباب فرش و دیوار و سقف خانه شد آب

2 شعلهٔ حسن او بسوزاند کز نقابش کنی ز چادر آب

3 هر سحرگه زجام آئینه چشم مستش کشیده بادهٔ ناب

4 دوش شرم نگه به آتش نرم از گل روی او گرفته گلاب

1 هر غنچه به گلشن دل مأیوس بهار است هر برگ که بینی کف افسوس بهار است

2 باد سحری بسکه بر او برگ گل افشاند هر سرو به بستان دم طاووس بهار است

3 بگشا رخ و بر باده مده عرض چمن را پرده به رخت پردهٔ ناموس بهار است

4 رنگین شده از بسکه ز عکس گل و سوسن هر موج هوا شهپر طاووس بهار است

1 آنکه میخانه ز انداز نگاهش طرح است دیدهٔ چون نقش قدم بر سر راهش طرح است

2 ناز بر دیدهٔ خورشید پرستان دارد حلقهٔ زلف که بر روی چو ماهش طرح است

3 می توان گشت به گرد سر او کز شوخی دام صد فتنه ز هر موی کلاهش طرح است

4 مغز در سر مه نو را شده آشفته مگر بیت برجستهٔ ابروی سیاهش طرح است

1 آب شد دریا ز شرم دیدهٔ گریان ما کوه را چون ابر می پاشد زهم افغان ما

1 چشم وحدت بین چو بگشاییم ما همچون حباب فارغ از خود عین دریاییم ما همچون حباب

2 هستی ما مانع نظارهٔ دیدار گشت پردهٔ چشم تماشاییم ما همچون حباب

3 می شود لبریز کیفیت دل از بالای عشق ساغر سر جوش دریاییم ما همچون حباب

4 زندگی خواهی اگر جاوید، دم را پاس دار!‏ تا نفس باقی است برپاییم ما همچون حباب

1 تا چمن از جلوه ات رشک جنان گردیده است برگ برگ غنچه در وصفت زبان گردیده است

2 شد پس از مردن غبارم سرمهٔ آوازها بسکه در هر ذره ام رازی نهان گردیده است

3 بر سر خاکم هما کسب سعادت می کند استخوانم تا خدنگت را نشان گردیده است

4 سرخرویی را مهیا همچو برگ غنچه باش گر ترا جویا یکی با دل زبان گردیده است

1 بسکه رنگین جلوه از لخت دل شیدای ماست آه ما طاووس هند تیره بختیهای ماست

2 بر فراز عرش جوش بی نیازی می زنیم آسمان درد ته مینای استغنای ماست

3 اول دیوانگی فکر شهنشاهی بود سایهٔ بال هما سرمایهٔ سودای ماست

4 عالم تجرید را آزادی ما رونق است زینت پیراهن عریان تنی بالای ماست

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی