آثار جویای تبریزی

صفحه 18 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 از باده غنچهٔ دل آن سیمبر شکفت لعل لبش زخنده گلبرگ تر شکفت

2 بوی بهار مهر دهد جور گل رخان از آب تیغ او گل چاک جگر شکفت

3 با یاد عارض تو زفیض بهار عشق بر روی من هزار گل از چشم تر شکفت

4 از ناخن صبا گره غنچه وا نشد گلهای فیض در دل از آه سحر شکفت

1 تا تو رفتی صحن گلشن کشت آفت دیده است نکهت گل در هوا ابری زهم پاشیده است

2 گرنه طاق ابرو مردانه اش را دیده است از خجالت خویش را محراب چون دزدیده است

3 شیشهٔ افلاک ترسم بیند آسیب شکست بسکه از بویش هوا بر خویشتن بالیده است

4 گر سیاهی از سر داغم نیفتد دور نیست تخم این گل خال او در سینه ام پاشیده است

1 نمی‌دانم چرا با من به حکم بدگمانی‌ها چو بادامی همه تن پشت چشم از سرگرانی‌ها

2 به قدر طاقت عاشق بود بی‌رحمی خوبان کشم شمشیر جورش را به سنگ از سخت‌جانی‌ها

3 بهاران را از آن رو دوست می‌دارم که این موسم شباهت گونه‌ای دارد به ایام جوانی‌ها

4 فراگیرم هزاران نکته از طرز نگاه او کسی چون من نمی‌فهمد زبان بی‌زبانی‌ها

1 ترا کاری بجز جور و جفا نیست مرا هم شیوه ای غیر از وفا نیست

2 مکرر سیر باغ حسن کردیم گلشن را رنگ و بویی از وفا نیست

3 گزیدم بسکه شبها از ندامت چو مقراضم لب و دندان جدا نیست

4 به جان شرمنده ام از همت دل که در بند حصول مدعا نیست

1 گلشن در این بهار نه تنها شکفته است کهسار و شهر و بیشه و صحرا شکفته است

2 شکر خدا که باز ز فیض بهار دهر از بس شکفته تا به دل ما شکفته است

3 با صد هن چرا نزن خنده بر چمن دل را که غنچه های تمنا شکفته است

4 یک گل برای زینت این نه چمن بس است دنیاست گلستان چو دل ما شکفته است

1 بی او هجوم غم دل بی کینه را شکست رنگم چنان شکست که آیینه را شکست

2 جانا بیا که صید تو ترسم رها شود مرغ دل از تپش، قفس سینه را شکست

3 از ما چو یافت خلعت عریان تنی رواج بازار گرم خرقهٔ پشمینه را شکست

4 بگشود باز رو به حریفان لب جواب امروز عهد بستهٔ دوشینه را شکست

1 کوکب به فلک زآتش پنهان که جسته است؟ این مشت شرر از دل سوزان که جسته است؟

2 از دل نشنیدیم بجز رایحهٔ درد این قطرهٔ خون از سر مژگان که جسته است؟

3 تا دامن محشر ز تک و تاز نماند این گوی فلک از خم چوگان که جسته است؟

4 هر ذرهٔ ناچیز از او طور تجلی است این روشنی از شمع شبستان که جسته است؟

1 هیچگه بی پیچ و تاب این جسم غم فرسوده نیست رشتهٔ جانم رنگ خواب ار شود آسوده نیست

2 حیف بر تن گر نه چون فانوس دارد سوز عشق وای بر دل گر به رنگ غنچه خون آلوده نیست

3 اضطرابی هست در طالع، دل از کف داده را بخت ما سرگشتگان در خواب هم آسوده نیست

4 ساخت همت فارغ از درد سر محتاجی ام جبهه ام جویا ز صندل چون هلال اندوده نیست

1 نه همین نرگس زچشم می پرستش جام یافت سرو هم از نخل قدش خلعت اندام یافت

2 ماند در دل اضطراب عشقم آخر برقرار چون رگ گل موج می در ساغرم آرام یافت

3 مدتی چون ماه نو از غم دل خود خورده است هر که از گردون لب نانی به صد ابرام یافت

4 پرده های چشم او از جوش حیرت خشک ماند رخصت نظاره ات تا دیدهٔ بادام یافت

1 خط پشت لب میگون تو عنوان گل است دهنت نقطهٔ بسم الله دیوان گل است

2 شده از یاد تو هر قطرهٔ خونم چمنی موج خون جگرم جوش خیابان گل است

3 مزه از شور دلم رفت چو زخمش به شد نمک نالهٔ بلبل لب خندان گل است

4 دهنت غنچهٔ نشکفتهٔ باغ سخن است خندهٔ زیر لبت چاک گریبان گل است

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی