آثار جویای تبریزی

صفحه 16 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را

2 در حقیقت این خود آرایان گرفتار خودند حسن خط و خال بس باشد قفس طاووس را

3 جوش شوخی معنی آزرم از یاد تو برد مانده ای بر طاق نیسان شیشهٔ ناموس را

4 از صفای طینتم در تنگنای سینه، دل سخت مانند است شمع خلوت فانوس را

1 چشمت که ز خون ما شرابی است دایم پی خان و مان خرابی است

2 روی تو چو آفتاب پرنور لعلت گل قند آفتابی است

3 محو خط تست چشم مستت این کافر گوییا کتابی است

4 امروز لباس شاهد می از شیشهٔ بزم او گلابی است

1 خوش است بوسه بر آن لعل خط دمیده خوش است بلی حلاوت شفتالوی رسیده خوش است

2 پیام لاله پی منع گریه ام این بود که اشک سوخته بر خون دل چکیده خوش است

3 عجب که دل پی آرام مضطرب باشد در اضطراب چو سیماب آرمیده خوش است

4 منال از غم پیری که چون کمان جویا به برکشیدن او با قد خمیده خوش است

1 زدل جز عجز و زاری خوشنما نیست به غیر از بیقراری خوشنما نیست

2 تو شهبازی به کار خویش می باش ترحم از شکاری خوشنما نیست

3 زما پیش تو هنگام جدایی بجز دل یادگاری خوشنما نیست

4 ترحم کن که از شاهان گه خشم به غیر از بردباری خوشنما نیست

1 هر که او با قامت خم گشته غافل خفته است بی خبر در سایهٔ دیوار مایل خفته است

2 گر سرپایی زنی با دست بخشش فرصت است دولت بیدار در دامان سایل خفته است

3 شاهد مست خیالش ز اول شب تا سحر همچو بوی غنچه ام در خلوت دل خفته است

4 سیر عالم می کند از فیض بیداری دلش پای سعی هر که در دامن منزل خفته است

1 اینقدر در کشتن من سخت استادن چرا چون دل من جان من یک پهلو افتادن چرا

2 رحم بر خود کن که بیخود گشتی از یک دیدنش این قدر آیینه را بی رحم رو دادن چرا

1 گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است

2 دوختم تا چشم خواهش بر گل رخسار یار بخیهٔ رسوایی ام بر روی کار افتاده است

3 نقش پا در اضطراب از شوخی رفتار اوست یا دل است این کز پی او بی قرار افتاده است

4 شکر کز بیداد چشم او چنین افتاده ام وای بر بی طالعی کز چشم یار افتاده است

1 بوالهوس را راز عشق او نهفتن رسم نیست همچنان کز عاشق دل خسته گفتن رسم نیست

2 یک گل افشا کسی از باغ تمکینم نچید در ریاض راز دار است شکفتن رسم نیست

3 عاقبت چون غنچه های لاله رازم گل کند پیش ما داغ دل خونین نهفتن رسم نیست

4 دستبرد عم چو بیند انبساط از دل مجوی غنچه را در دامن گلچین شکتن رسم نیست

1 آه از بیداد چرخ دون که گردید از جفا آتش افروز بلا در دودمان مصطفا

2 داد از بی مهری چرخ ستم پرور که کرد زهر غم در کاسه لب تشنگان کربلا

3 آه از مظلومی آن ثالث هشت و چهار داد از ناکامی آن خامس آل عبا

4 آه از تنهایی آن قرة العین بتول داد از حالی که رفت آندم به شاه اولیا

1 آید صدای نالهٔ دل از نگاه ما چون شاخ ارغوان بچکد خون ز آه ما

2 در دیده ای که محو تو شد جلوه گر شوی باشد نقاب روی تو شرم نگاه ما

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی