آثار جویای تبریزی

صفحه 16 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 تا هوای اوست دل را در قفس همچون حباب می روم از ضعف بر باد نفس همچون حباب

2 مرهم ناسور دل را گشت شکر خنده ات شد فراهم زخم اندام جرس همچون حباب

3 کم نگردد اشک و آه عاشقان مانند شمع می‌رود از خود به آهی بوالهوس همچون حباب

1 فصل خزان رویم به سیر کنار آب فواره گلبنی است که دارد بهار آب

2 عزلت گزین و منزلت خویش را ببین در گل زجوی بیشتر است اعتبار آب

3 ای من اسیر عالم رندی که باشدش معشوق مست و جام شراب و کنار آب

1 ز سرو یار که در برکشیده ام امشب بغل بغل گل آغوش چیده ام امشب

2 به راه شوق تو مانند شمع در ره باد زچشم منتظر خود چکیده ام امشب

3 ز رفتن تو چنان دل فسرده ام که بس است دهان قهقهه جیب دریده ام امشب

4 خیال گلشن کوی تو خوابم از سر برد شمیم گل شده رنگ پریده ام امشب

1 زور شور گریه ای می شد به خواب خواب می آرد بلی آواز آب

2 بوی تحقیق از مقلد نشنوی کس نگیرد از گل کاغذ، گلاب

3 در بلند و پست دنیای اسیر کشتی ات بشکست از موجب سراب

4 لازم هر کس بود طول امل هست بر پا خیمهٔ تن زین طناب

1 خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب می ام افشردهٔ یاقوت گل در ساغر است امشب

1 به جام می لبی کرد آشنا جانانه ام امشب خط یاقوت را ماند خط پیمانه ام امشب

1 از تف آه من بسان حباب فرش و دیوار و سقف خانه شد آب

2 شعلهٔ حسن او بسوزاند کز نقابش کنی ز چادر آب

3 هر سحرگه زجام آئینه چشم مستش کشیده بادهٔ ناب

4 دوش شرم نگه به آتش نرم از گل روی او گرفته گلاب

1 احمد مرسل که عالم جمله در تسخیر اوست ممکنات از حلقه های چرخ در زنجیر اوست

2 قاضی باز و کبوتر، غازی دلدل سوار تا قیامت برق در کار رم از شمشیر اوست

3 بضعهٔ خیرالبشر کدبانوی دنیا و دین آنکه نور چشم احمد، شبر و شبیر اوست

4 سرور دنیا و دین زین العباد و باقرند آنگهی صادق که عالم روشن از تنویر اوست

1 زهر چشم آلوده بود این باده کاندر جام ریخت ساقی امشب لخت دل چون غنچه ام در کام ریخت

2 بسکه لبریز طراوت در خرام آمد به باغ آبروی صد خیابان گل از آن اندام ریخت

3 شکوه ای کردم رقم از اشک ریزی های چشم چون ز گل شبنم ز حسرت نامه ام پیغام ریخت

4 گریه شست آن داغ را کز یاد چشمت داشت دل حیف کز بسیاری باران گل بادام ریخت

1 مست و بیخود شوخ من افتاده است بر زمین همچون چمن افتاده است

2 هر که در تعریف خود کوشد مدام بر زبان خویشتن افتاده است

3 گوهر معنی نمی جویند خلق ورنه بیرون از سخن افتاده است

4 از صفای عارضش لغزیده است دل که در چاه ذقن افتاده است

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی