1 آه از بیداد چرخ دون که گردید از جفا آتش افروز بلا در دودمان مصطفا
2 داد از بی مهری چرخ ستم پرور که کرد زهر غم در کاسه لب تشنگان کربلا
3 آه از مظلومی آن ثالث هشت و چهار داد از ناکامی آن خامس آل عبا
4 آه از تنهایی آن قرة العین بتول داد از حالی که رفت آندم به شاه اولیا
1 چشم وحدت بین چو بگشاییم ما همچون حباب فارغ از خود عین دریاییم ما همچون حباب
2 هستی ما مانع نظارهٔ دیدار گشت پردهٔ چشم تماشاییم ما همچون حباب
3 می شود لبریز کیفیت دل از بالای عشق ساغر سر جوش دریاییم ما همچون حباب
4 زندگی خواهی اگر جاوید، دم را پاس دار! تا نفس باقی است برپاییم ما همچون حباب
1 شد از یاد گل رویی دلم حسرت نصیب امشب بود پرواز رنگ می به بال عندلیب امشب
2 تب گرم محبت دارم و از جستن نبضم رگ برق است هر انگشت در دست طبیب امشب
3 شود هر غنچه را در بر قبا پیراهن طاقت چو بخرامد به باغ آن سرو قد جامه زیب امشب
4 چسان فردا نگهدارم عنان اضطرابش را به امید وفایی گر دهم دل را فریب امشب
1 رشک آیدم به عشق خداداد عندلیب در ناله نیست هیچ کس استاد عندلیب
2 اشکم گلاب گشته ز مژگان فرو چکد هر گه به گوش دل شنوم داد عندلیب
3 گلریزوار از نفسم شعله می جهد آتش فروز دل شده فریاد عندلیب
4 جویا به غیر یار به پیش کسی منال جز گوش گل که می شنود داد عندلیب؟
1 شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب چو گل چاک گریبان بیتو وقف دامن است امشب
2 نباشد در فن نیرنگ سازی چون تو استادی که چشمت جانب غیر و نگاهت با من است امشب
3 چراغم روشن است از پهلوی خورشید رخساری چو ما هم زینت عالم ز گرد دامن است امشب
4 گل کیفیت از هم بزمی خونابه نوشی چین! که چون مینای می پرخون دل تا گردن است امشب
1 مگر آئینه عکس تو شد جام شراب امشب که در صهبا رگ تلخی است موج ماهتاب امشب
2 پرد پر در پر خاکستر پروانه پروانه رنگ گل برآید شمع روشن گر ز فانوس نقاب امشب
3 ز کوی می فروشان باز سرمستانه می آید ندارم از تو ای بخت ستمگر چشم خواب امشب
4 دلم را اینقدرها تاب الفت نیست، می ترسم که گردد خامسوز از گرمی مجلس کباب امشب
1 هست هر حرف تو شکر را جواب و آن دو لب قند مکرر را جواب
2 قطرهٔ اشک نهان در دیده ام در صدف گردیده گوهر را جواب
3 حسن رخسار و دهان تنگ او می دهد صد خلد و کوثر را جواب
4 می کند رنگین تر از طاووس خلد از لب لعلش کبوتر را جواب
1 در خاک مرا ز آتش دل گشت بدن آب شد هممچو حبابم کفن از پهلوی تن آب
2 از هر گل این باغ شمیم جگر آید گویا که ز ابر مژه ام خورده چمن آب
3 چون غنچه بهر قطرهٔ اشکم گل زخمی است برداشته از چاک جگر دیدهٔ من آب
4 از یاد شکرخند تو گردیده ز شبنم گرداب صفت غنچهٔ گل را بدهن آب
1 در تن ز بسکه بی تو مرا یافت راه تاب در سینه ام چو زلف تو برداشت آه تاب
2 خوابانده ام به سرمه چو سوسن زبان خویش در زنگ خامشی شده تیغم سیاه تاب
3 بگرفت نور بدر نقاب کلفت به رو رفت از حجاب عارض او در پناه تاب
4 طاقت رباست عشق ز جویا توان مجو نگذاشت با دل آن صنم کج کلاه تاب
1 افتاد عکس عارضت ای مه جبین در آب شد موسم بهار گل آتشین در آب
2 شمشیر موج تیغ سیه تاب می شود شوید سیاه بخت غمت گر جبین در آب
3 با اشک ریزد از مژهٔ صافست گر دلت آری همیشه درد بود ته نشین در آب
4 مینای چرخ تا شده لبریز اشک ما مانند درد اده نهان شد زمین در آب