آثار جویای تبریزی

صفحه 13 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا آن گل خودرو چه رنگین کرد گلزار مرا

2 در بهاران بسکه لبریز طراوت شد چمن نکهت گل موج سیلاب ست دیوار مرا

3 گشته هر برگ گلی بر آتش دل دامنی در بهاران رونق دیگر بود کار مرا

4 داد و بیداد از لبم بی خواست گر خیزد چه دور؟ ظرف، دلتنگی نماید شوق سرشار مرا

1 مه من چون دهد عرض صفای پیکر خود را کشد صبح از خجالت بر سر خود چادر خود را

2 از آن با چشم دل حیران حسن خوبرویانم که صنعت می نماید خوبی صنعتگر خود را

3 زبان خبث یاران سر کند چون تیغ بازی را ز بس می ترسم از بزم چنین گیرم سر خود را

4 بتی دارم که سازد لیلی شب از حجاب او نهان در حقهٔ مهر از کواکب زیور خود را

1 منع نتوان کرد از بی طاقتی سیماب را مشکل است آری عنان داری دل بیتاب را

2 چون حسب کامل عیار افتاد از گوهر مپرس کس نمی جوید نسب خورشید عالمتاب را

3 مخزن دل را زبان خامشی باشد کلید یافتم از بستن لب فیض فتح الباب را

4 در شب هجرت چو چشمم گوهر افشانی کند می کشد در گوش دریا حلقهٔ گرداب را

1 ز بس دیوانگی کردم به یاد روی او شب‌ها ز وحشت گشته‌اند آشفته چون گیسوی او شب‌ها

2 مگر درمان تواند گشت درد احتیاجش را عرق چیند به دامن ماهتاب از روی او شب‌ها

3 جواب منکر روز قیامت چون توان گفتن به چنگ آرند تار عمر اگر از موی او شب‌ها

4 خوش آن روشن دلی کز صافی فکرش توان چیدن گل خورشید از آیینهٔ زانوی او شب‌ها

1 بپوش از دیدهٔ نامحرم شهوت عبادت را نهان کن در نقاب ظلمت شب حسن طاعت را

2 هواپیما شود بر دوش آهت گر زبان و دل ز برگ و بار آرایش دهی نخل سعادت را

3 شکست نفس باغ زندگانی را کند خرم بچشم کم نبینم سنگ باران ملامت را

4 زشوق زخم شمشیرت دلم بر خاک میغلطد سرت گردم دمی هم کارفرما شو مروت را

1 می کنم در سینه پنهان آه درد آلود را آتش ما در گره چون لاله دارد دود را

2 رونداده حسن شوخش خط مشک اندود را با وجود آنکه لازم دارد آتش دود را

3 برگ برگ غنچه با صد ترزبانی گفته است واشدن باشد ز پی دلهای خون آلود را

4 می توان در عاشقی دیدن عیار مرد کار سوختن عیب و هنر ظاهر نماید عود را

1 بود دو نرگس آن شوخ بی تحاشی ما ز جنبش مژه در کار دلخراشی ما

2 به نرگس تو که بیهوش ساغر ناز است اثر نکرد گلاب نیاز پاشی ما

3 جنون ما نمک شور صد قیامت شد ز واعظان که نشستند در حواشی ما

4 مرا ز رشتهٔ آهست تار و پود وجود دگر چه حرف کسی را به خوش قماشی ما

1 چه جان باشد به پیش چشم او دل‌های سنگین را زمژگان در فلاخن می گدازد کوه تمکین را

2 بحمدالله که در بزم محبت شمع تابانم به آتش داده ام از گرم خونیها شرائین را

3 لب میگون جانان را چه نقصان از غبار خط ز رنگینی نیندازد مداد اشعار رنگین را

4 به مستی نکته پیرا می شود لعلت از آن کز هم جدا سازد می از تردستی آن لبهای شیرین را

1 پیچ و تاب غم فزاید انبساط مرد را دل طپیدن دست گلباز است عاشق درد را

2 هر که تن را دوست دارد دشمن جان خود است به که افشانی ز دامان ذلت این گرد را

3 پشت و روی کار خود با چشم عبرت دیده است چون گل رعنا نخواهد آنکه سرخ و زرد را

4 امتیاز اهل تجرد را بود از کسر نفس نشکنند ارباب دفتر گوشهٔ هر فرد را

1 به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا

2 نماز و سبحه و کبر و ریا ارزانی زاهد بود بر خاک خجلت روی مالیدن سجود اینجا

3 کدامین عیب باشد هم ترازو خودستایی را بود بر ساده لوحی رحم کو خود را ستود اینجا

4 چه پرسی حال دل کان غمزه هر کس را بزد تیغی نخستین ضرب دست خویشتن را آزمود اینجا

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی