شب هجر است و دستم دشمن از جویای تبریزی غزل 144
1. شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب
چو گل چاک گریبان بیتو وقف دامن است امشب
...
1. شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب
چو گل چاک گریبان بیتو وقف دامن است امشب
...
1. مگر آئینه عکس تو شد جام شراب امشب
که در صهبا رگ تلخی است موج ماهتاب امشب
...
1. هست هر حرف تو شکر را جواب
و آن دو لب قند مکرر را جواب
...
1. در خاک مرا ز آتش دل گشت بدن آب
شد هممچو حبابم کفن از پهلوی تن آب
...
1. در تن ز بسکه بی تو مرا یافت راه تاب
در سینه ام چو زلف تو برداشت آه تاب
...
1. افتاد عکس عارضت ای مه جبین در آب
شد موسم بهار گل آتشین در آب
...
1. تا هوای اوست دل را در قفس همچون حباب
می روم از ضعف بر باد نفس همچون حباب
...
1. فصل خزان رویم به سیر کنار آب
فواره گلبنی است که دارد بهار آب
...
1. ز سرو یار که در برکشیده ام امشب
بغل بغل گل آغوش چیده ام امشب
...
1. زور شور گریه ای می شد به خواب
خواب می آرد بلی آواز آب
...
1. خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب
می ام افشردهٔ یاقوت گل در ساغر است امشب
...
1. به جام می لبی کرد آشنا جانانه ام امشب
خط یاقوت را ماند خط پیمانه ام امشب
...