1 آید صدای نالهٔ دل از نگاه ما چون شاخ ارغوان بچکد خون ز آه ما
2 در دیده ای که محو تو شد جلوه گر شوی باشد نقاب روی تو شرم نگاه ما
1 مگر بگذشت دل آزرده ای با درد ازین صحرا که همچون آه دردآلود خیزد گرد ازین صحرا
2 ز فیض خاک دردآلوده ام جویا عجب نبود بجای گرد برخیزد اگر فریاد ازین صحرا
1 اینقدر در کشتن من سخت استادن چرا چون دل من جان من یک پهلو افتادن چرا
2 رحم بر خود کن که بیخود گشتی از یک دیدنش این قدر آیینه را بی رحم رو دادن چرا
1 قضا چون باعث ایجاد شد آب و گل ما را ز خون چشم حسرت کرد تخمیر دل ما را
2 ز خود وارستگان وادی شوقیم تا نبود چو بلبل تهمت مشت خسی هم منزل ما را
1 می دهد طرز نگاهت یاد می نوشی مرا یاد آغوشت کند گرم همآغوشی مرا
2 قطره ای در کام دل از جام درد او چکید می برد تا منزل تحقیق بیهوشی مرا
1 ترسم که خراشد تن نازک بدنم را از نکهت گل جامه مکن سیم تنم را
2 چون موج که برهم خورد از وی کف دریا در خاک درد دل ز طپیدن کفنم را
1 سخت پر شد در غم عشقت تن محزون ما می ترواد چون عرق از هر بن مو خون ما
2 آنکه بی امداد آتش سوخت داغ لاله را روشنایی داد بی روغن چراغ لاله را
1 ساخت هر کس از توکل تکیه گاه خویش را از خس و خار خطر پرداخت راه خویش را
2 همچو داغ لاله ام در دل گره گردیده است بسکه می دارم نهان در سینه آه خویش را
3 در قطار بی گناهانت شمردن می توان گر توانی در شمار آری گناه خویش را
4 بود در گهواره ام دل مرغ دست آموز عشق در کنار برق پروردم گیاه خویش را
1 دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
2 در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت منقاروار هر قلم استخوان مرا
3 از خارخار ناوک مژگان او نماند جز استخوان و پوست به تن چون کمان مرا
4 مصنونم از گداز محبت که افکند بر پای سرو یار چو آب روان مرا
1 از ترک آرزو بفزاید کمال ما چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما
2 عاشق فریب نیست بت خردسال ما چون بار دل کشد صنم نونهال ما
3 از خویش رفتگان ره جستجوی دوست پی را رسادنده ام براه خیال ما
4 از سر به توبه، گرمی شوق می ام نرفت نشکست این تب از عرق انفعال ما