1 درویشیم به حشمت دارا برابر است فقرم به پادشاهی دنیا برابر ا ست
2 آنجا که عشق شور به بحر دل افکند یک قطرهٔ سرشک به دریا برابر است
3 وحشت مرا به عالم دیگر فکنده است گمنامی ام به شهرت عنقا برابر است
4 دون همتی که سرکشی اش می خلد به دل در پیش ما به خار کف پا برابر است
1 در توبه کوش، توبه حصار سلامت است سیلاب خرمن گنه اشک ندامت است
2 از شب توان گرفت مکافات روز را روزی که نیست شب ز پی او قیامت است
3 صبر گرانرکاب دهد نفس را شکست نصرت همیشه در قدم استقامت است
4 سرو سهی است سایهٔ بالای او، ولی بر خاک ره فتادهٔ آن سرو قامت است
1 از ترک آرزو بفزاید کمال ما چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما
2 عاشق فریب نیست بت خردسال ما چون بار دل کشد صنم نونهال ما
3 از خویش رفتگان ره جستجوی دوست پی را رسادنده ام براه خیال ما
4 از سر به توبه، گرمی شوق می ام نرفت نشکست این تب از عرق انفعال ما
1 دل افروخته را آفت افسردن نیست هر کرا زنده به عشق است غم مردن نیست
2 کرد گردآوری خود دلم از پهلوی صبر کار گرداب به جز گریه فرو خوردن نیست
3 بر جگر گوشهٔ دل داغ اسیری مپسند ستمی سخت تر از معنی کس بردن نیست
4 این بساطی که زامید فروچیده دلت پیش ارباب نظر قابل گستردن نیست
1 بی زبانی روز محشر عذرخواه ما بس است خامشی در شرمساریها گواه ما بس است
2 ما تنگ ظرفان به یاد باده مستی می کنیم در بهاران سایهٔ تا کی پناه ما بس است
3 گرد راه نیستی شو تا به مقصد پی بری در محبت، رفتن از خود خضر راه ما بس است
4 احتیاج شاهدی در دعوی عشق تو نیست مهر داغی بر سر طومار آه ما بس است
1 جان اسیر تست تا تیغت به خونم مایل است می کشم ناز تو تا تیرت ترازو در دل است
2 چون توان آسوده زیر چرخ کین ویرانه را هر طرف دیدیم دیوارش به این سو مایل است
3 گر ز دنیا نگذرد سالک به مقصد کی رسد؟ چون شرر تا چشم پوشید از جهان در منزل است
4 حسن کردار تو را اشک ندامت آبروست گرنه این باران بود تخم عمل بی حاصل است
1 مهربانیهای پنهان را مزاج کاین ازوست خنده مستانهٔ زخم دل خونین ازوست
2 چیده ام از بس گل نظاره زان گلزار حسن پنچهٔ مژگان مرا تا چاک دل رنگین ازوست
3 درد او با روی دلها می کند مشتاطکی زلف آهی هر کجا آشفته شد پرچین از اوست
4 صد چمن گل یادش از دل تا به مژگان چیده است دامن صحرا ز اشکم دامن گلچین ازوست
1 دل هجران زده از سیر گلستان سیر است دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است
2 نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است
3 نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است
4 گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است
1 به جام می لبی کرد آشنا جانانه ام امشب خط یاقوت را ماند خط پیمانه ام امشب
1 احمد مرسل که عالم جمله در تسخیر اوست ممکنات از حلقه های چرخ در زنجیر اوست
2 قاضی باز و کبوتر، غازی دلدل سوار تا قیامت برق در کار رم از شمشیر اوست
3 بضعهٔ خیرالبشر کدبانوی دنیا و دین آنکه نور چشم احمد، شبر و شبیر اوست
4 سرور دنیا و دین زین العباد و باقرند آنگهی صادق که عالم روشن از تنویر اوست