آثار جویای تبریزی

صفحه 10 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 غم بود چاره حریف به غم آموخته را بستم از داغ تو بر زخم جگر سوخته را

2 پردهٔ شرم تو شد حیرت نظارهٔ ما کرده ای جامهٔ آن تن نظر دوخته را

3 گر خجالت کش رخسار تو نبود گل باغ از کجا آورد این رنگ برافروخته را

4 زود چون شمع بری راه به سر منزل وصل هادی خویش کنی گر نفس سوخته را

1 بی درد بر کنار مریز آب دیده را در کار دل کن آن می صاف چکیده را

2 از فیض عشق همت والای ما بدوش بگرفته جامهٔ ز دو عالم بریده را

3 در گلشنی که بلبل ما خامشی نو است باشد شبیه غنچه دهان دریده را

4 زین آتشی که در جگر ماست از غمت بی آب کرده ایم عقیق مکیده را

1 گرم دارد شیخ ما با خویشتن هنگامه را کی بود از خود رهایی بستهٔ عمامه را

2 کسوت عریان تنی را مخترع طبع من است من چو گل از خود برون آورده ام این جامه را

3 نامهٔ پیچیدهٔ عشاق زخم بسته است دست در خون می زنی گر واکنی این نامه را

4 بسکه رفتم در سخن از من اثر باقی نماند جمله تن صرف زبان می گردد آخر خامه را

1 برد یاد او دل غم پیشه را جوش می برداشت از جا شیشه را

2 شمع سان گلهای داغت بر سرم می دواند تا کف پا ریشه را

3 چشمش از هر جنبش مژگان شوخ می زند یکجا به دل صد تیشه را

4 بیشتر از اقربا بینی شکست دشمنی چون سنگ نبود شیشه را

1 گردد ز سیر صحرا کی حل مشکل ما شد پردهٔ بیابان قفل در دل ما

2 از خاک مقصد ما چون گرد درد خیزد باشد ز پردهٔ دل دامان منزل ما

3 امروز تخم اشکی مژگان ما نیفشاند اتی همنشین چه پرسی فردا ز حاصل ما

4 آیم ز بزم بیرون همچون شرر ز خارا سنگین ز بار غم شد از بسکه محفل ما

1 چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا رفتن از خود گام اول بود تا منزل مرا

2 مشهدم جولانگه او گر شود در زیر خاک می دود چون ریشه از دنبال سروش دل مرا

3 در جوابم وا نشد هرگز لب تمکین یار بخت آنم کو که گردد حل این مشکل مرا

4 طبع وحشت مشربان پیوسته کثرت دشمن است بار خاطر می شود سنگینی محفل مرا

1 زبسکه کرده مکرر ثنای واجب را ز هم گسیخته تار نفس کواکب را

2 همین که بیم فتادن نباشد اقبال است به چشم کم منگر پستی مراتب را

3 چنین که جای کند تنگ هم به کلبهٔ دل عجب که راه برآمد بود مطالب را

4 کسی که با تو طریق مناسبت جوید برون کند زدل اندیشهٔ مناصب را

1 ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا به یک لبخند از خود می رود دل چون حباب اینجا

2 زداید غم به هیچ از سینه فیض دشت پیمایی گره از دل گشاید ناخن موج سراب اینجا

3 ز فیض درد عشقش بیشتر دل بهره بردارد شکستن را نشاید غیر فرد انتخاب اینجا

4 سحر موجی است کز دریای عشق افتاده بر ساحل گهر را مهرهٔ گل بشمرد هر قطره آب اینجا

1 از فلک هرگز نخواهم آرزوی خویش را در گره دارم چو گوهر آبروی خویش را

2 قسمتم لبریز صهبا می کند همچون سبو گر فشارم با دو دست خود گلوی خویش را

3 نیست هرگز خالی از سودای عشق او سرم کی تهی از مغز می سازم کدوی خویش را

4 پشت بر دیوار جنت می دهم جویا اگر جا دهم یک دم به دوش خود کدوی خویش را

1 نماید جلوهٔ عکسش ز بس بیتاب دریا را بلرزد عضو عضو از قطره چون سیماب دریا را

2 رسد فیض دگر زاهل نظر کامل عیاران را فلک سان محشر کوکب کند مهتاب دریا را

3 غبار آلوده سازد صحبت دیوانگان دل را مکدر می کند آمیزش سیلاب دریا را

4 صفای حسن ظاهر پاک گوهر را دهد زینت بود شور دگر در جلوهٔ مهتاب دریا را

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی