ز دست درد مجنونمشربان از جویای تبریزی غزل 109
1. ز دست درد مجنونمشربان را در بیابانها
به دامن میرسد مانند گل چاک گریبانها
...
1. ز دست درد مجنونمشربان را در بیابانها
به دامن میرسد مانند گل چاک گریبانها
...
1. آید صدای نالهٔ دل از نگاه ما
چون شاخ ارغوان بچکد خون ز آه ما
...
1. مگر بگذشت دل آزرده ای با درد ازین صحرا
که همچون آه دردآلود خیزد گرد ازین صحرا
...
1. اینقدر در کشتن من سخت استادن چرا
چون دل من جان من یک پهلو افتادن چرا
...
1. قضا چون باعث ایجاد شد آب و گل ما را
ز خون چشم حسرت کرد تخمیر دل ما را
...
1. می دهد طرز نگاهت یاد می نوشی مرا
یاد آغوشت کند گرم همآغوشی مرا
...
1. ترسم که خراشد تن نازک بدنم را
از نکهت گل جامه مکن سیم تنم را
...
1. سخت پر شد در غم عشقت تن محزون ما
می ترواد چون عرق از هر بن مو خون ما
...
1. ساخت هر کس از توکل تکیه گاه خویش را
از خس و خار خطر پرداخت راه خویش را
...
1. دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا
در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
...
1. از ترک آرزو بفزاید کمال ما
چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما
...