109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 ز زلف و کاکلت ای نازنین گره بگشا زکار عاشق زار حزین گره بگشا

2 گره شد به دلم مطلبی خداوندا تو با انامل فض خود این گره بگشا

3 زبان شکوه ببند و به داده خوشدل باش بنه به درج دهان و زجبین گره بگشا

4 به سر گرانیت افسرده خاطرم داری ز جبهه ای صنم خشمگین گره بگشا

1 چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا رفتن از خود گام اول بود تا منزل مرا

2 مشهدم جولانگه او گر شود در زیر خاک می دود چون ریشه از دنبال سروش دل مرا

3 در جوابم وا نشد هرگز لب تمکین یار بخت آنم کو که گردد حل این مشکل مرا

4 طبع وحشت مشربان پیوسته کثرت دشمن است بار خاطر می شود سنگینی محفل مرا

1 بی او به دیده گرد کند شیشه ریزها در دل خزیده گرد کند شیشه ریزها

2 دل تا رمیده گرد کند شیشه ریزها از بس تپیده گرد کند شیشه ریزها

3 مینای دل شکسته زخارای بی غمی تا آرمیده گرد کند شیشه ریزها

4 در راه توسن تو دل نازک ست فرش هر جا دویده گرد کند شیشه ریزها

1 ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها می کند سوزن تهی پارا علاج خارها

2 پرنیان شعله می بافم زتار و پود آه می توان دریافت حالم از قماش کارها

3 گرد کلفت بسکه آید با سرشک از دل به چشم پرده های دیده در ما و تو شد دیوارها

4 هر قدر طول امل، آزار مردم بیشتر هست درخورد درازی پیچ و تاب مارها

1 نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را

2 نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را

3 نباشد با رم ما برق را لاف سبک سیری که آرام رگ خوابست موج اضطرابش را

4 خبردار دل خود باش در بزم شراب او نسازی خام سوز از گرمی مجلس کبابش را

1 امشب فزود دل ز طپش جوش دیده را گردیده دامن آتش خس پوش دیده را

2 بالد طراوت از گل رخسار او به خویش پر کرده سیر غبغبش آغوش دیده را

3 خودداری از نگاه من امشب مدار چشم حیرانیم ربوده زبس هوش دیده را

4 موج سرشک پرده در راز عاشق است بر دل بریز ساغر سر جوش دیده را

1 افزود عشق قدر دل دردناک را اکسیر درد کرده زر این مشت خاک را

2 از آفتاب روز جزا فیض بیخودی آسوده کرد سایه نشینان تاک را

3 مهمان نواز باش و برای خدا مکن آلودهٔ هزار گنه جان پاک را

4 عشقش چنان نهفته بماند که دست شوق در جیب صبر ریخته گلهای چاک را

1 گرم دارد شیخ ما با خویشتن هنگامه را کی بود از خود رهایی بستهٔ عمامه را

2 کسوت عریان تنی را مخترع طبع من است من چو گل از خود برون آورده ام این جامه را

3 نامهٔ پیچیدهٔ عشاق زخم بسته است دست در خون می زنی گر واکنی این نامه را

4 بسکه رفتم در سخن از من اثر باقی نماند جمله تن صرف زبان می گردد آخر خامه را

1 چنان به پیش فلک نالم از غمت شب‌ها که خون دل می‌چکد از دیده‌های کوکب‌ها

2 چو بسته خون دلم را به خویش می‌آرد برای خنده گشایم اگر ز هم لب‌ها

3 نگاه برق گذارش چو شمع دل‌ها گشت شرار شعلهٔ آهم شده است کوکب‌ها

4 دلم ز سختی ره ناله می‌کند چو جرس که سنگ راه طلب گشته است مطلب‌ها

1 صاف حسرت زغمت نشئه طراز است مرا شیشه دل زتو لبریز گداز است مرا

2 خوش نماتر شده از جوش غرورش عجزم نار او رونق بازار نیاز است مرا

3 رخنهٔ سینه که چون چشم عزیزش دارم بر رخ دل در فیضی است که باز است مرا

4 نغمه باشد سب الفت جانم با جم رشتهٔ عمر همانا رگ ساز است مرا

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی