109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 صاف حسرت زغمت نشئه طراز است مرا شیشه دل زتو لبریز گداز است مرا

2 خوش نماتر شده از جوش غرورش عجزم نار او رونق بازار نیاز است مرا

3 رخنهٔ سینه که چون چشم عزیزش دارم بر رخ دل در فیضی است که باز است مرا

4 نغمه باشد سب الفت جانم با جم رشتهٔ عمر همانا رگ ساز است مرا

1 سوز دل در غم عشق تو گواه است مرا سینه فانوس صفت منبع آه ست مرا

2 شب هجر تو نظرباز خیالت باشم دل چون آینه لبریز نگاه ست مرا

3 هست سرو ازدن از کار جهان تاج سرم ترک اسباب هوس ترک کلاه ست مرا

4 عیشم از فکر سخن بسکه به تلخی گذرد هر شب وصل بتان روز سیاه ست مرا

1 نه در وصال و نه هجران بود قرار مرا نه در خزان شکفد دل نه در بهار مرا

2 لباس دولت دنیاست بر تنم سنگین نهال پانم و گردیده برگ بار مرا

3 صدای شیون زنجیر دارد اعضایم شکسته است زبس بی تو روزگار مرا

4 چنان به بوی گل عارض تو خرسندم که بی دماغ کند نکهت بهار مرا

1 بس که بگذارد زشرم آن مه جبین آیینه را همچو آب از دست ریزد بر زمین آیینه را

2 پاک طینت قانع است از صاف لذتها به درد موم باشد خوبتر از انگبین آیینه را

3 در کف هر کس که باشد صفحهٔ تصویر اوست گشته از بس عکس رویش دلنشین آیینه را

4 می نماید عارضش از حلقهٔ زلف سیاه یا نشانیده است بر انگشترین آیینه را

1 کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا گشته جزو تن چو گل تشریف عریانی مرا

2 دامن آلوده شست اشک پشیمانی مرا حاصل از تر دامنی شد پاکدامانی مرا

3 مانع جودم نمی گردد تهی دستی که هست هر مژه دست دگر در گوهر افشانی مرا

4 جای از بس داده ام در سر هوای عشق را تختهٔ مشق جنون شد لوح پیشانی مرا

1 بی او به دیده گرد کند شیشه ریزها در دل خزیده گرد کند شیشه ریزها

2 دل تا رمیده گرد کند شیشه ریزها از بس تپیده گرد کند شیشه ریزها

3 مینای دل شکسته زخارای بی غمی تا آرمیده گرد کند شیشه ریزها

4 در راه توسن تو دل نازک ست فرش هر جا دویده گرد کند شیشه ریزها

1 زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را

2 چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را

3 چه ترسی از حوادث چون توسل با خدا جستی که با فانوس نبود احتیاجی شمعی ایمن را

4 نگردانیده برگرد سر خود دورم اندازد چه اقبال ست یا رب طالع سنگ فلاخن را

1 تا زنده ام بود غم عشقش هوس مرا دامن زدن بر آتش دل هر نفس مرا

2 عشق آمد و رهاند زننگ هوس مرا گردیده رزق شعله همه خار و خس مرا

3 در کشمکش فکنده به دریای زندگی این جذر و مد آمد و رفت نفس مرا

4 با آنکه سینه را چو جرس کردم آهنین پنهان نماند نالهٔ دل در قفس مرا

1 نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را

2 چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را

3 نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس بود این مملکت با تیغ چوبین نی سواران را

4 به رنگ شمع محفل مظهر نور یقین گردند اگر باشد زبان و دل یکی شب زنده داران را

1 حیران تو از هر خم مو دیدهٔ خط را دل دید و پسندیدهٔ خط را

2 چندین چه زنی آب طراوت به رخ از می بیدار مکن سیزهٔ خوابیدهٔ خط را

3 هرچند به رنگینی لعل تو فزاید دیدن نتوانم لب پوشیدهٔ خط را

4 عزم سفری در دلش افتاده که برزد حسنت به میان دامن برچیدهٔ خط را

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی