109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا

2 سرگردان دارد خمار باده ام از زندگی آسمان چون کوه بر بالای سر باشد مرا

3 نیستم مانند بلبل هرزه گرد هر چمن باغها طاؤس سان از بال و پر باشد مرا

4 زندگی بی جلوهٔ نازک میانان مشکل است رشته جان بستهٔ موی کمر باشد مرا

1 ساخت عکس عارضت رشک بهار آیینه را تا تو ره دادی بیفزود اعتبار آیینه را

2 گرد کلفت می نشیند بر دل از اندک غمی می کند آهی نهان زیر غبار آیینه را

3 شوخی حسن ترا نازم صفایش کم مباد می کند دایم ز رویت شرمسار آیینه را

4 در پناه جرأتیم ایمن ز جور دشمنان دایم از شمشیر می سازیم چار آیینه را

1 می‌نهد بر سینه، داغم، عشق سیم‌اندام‌ها یا برای مرغ دل می‌گسترد گل، دام‌ها

2 سینه را چندان کند تا از برش دور افکند می‌کند دایم نگین پهلو تهی زین نام‌ها

3 نیست حرف راست‌بازانت، دورو، کاین قوم را غنچه آسا لخت دل باشد زبان در کام‌ها

4 خرم آن بیدل که در شب‌های هجران با تو بود گرم گلبازی ز رفت و آمد پیغام‌ها

1 هوای دشت چون افتاد در سر آن پریرو را طپیدن های دل صحرا به صحرا برد آهو را

2 حریف نکته چین را پاسداری کن چو آیینه یکی صد گوید از عیبت شکستی گر رسد او را

3 چو نقش پا به هر گامی سری بر خاک اندازد فسان از سخت رویی باشد آن شمشیر ابرو را

4 نگردد تنگ دستی پردهٔ روی هنر هرگز به جیب پاره چون پنهان تواند داشت گل، بو را

1 ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا به یک لبخند از خود می رود دل چون حباب اینجا

2 زداید غم به هیچ از سینه فیض دشت پیمایی گره از دل گشاید ناخن موج سراب اینجا

3 ز فیض درد عشقش بیشتر دل بهره بردارد شکستن را نشاید غیر فرد انتخاب اینجا

4 سحر موجی است کز دریای عشق افتاده بر ساحل گهر را مهرهٔ گل بشمرد هر قطره آب اینجا

1 گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما

2 سوز عشق از سر ما تا دم آخر نرود استخوانی شده چون شمع ز داغت تب ما

3 آرزوها همه در پردهٔ دل پنهان ماند حرف مطلب نشنیده است کسی از لب ما

4 کوکب طالع ما در دل شب روشن گشت ‏ صبح نوروز شد از فیض وصالت شب ما

1 برد یاد او دل غم پیشه را جوش می برداشت از جا شیشه را

2 شمع سان گلهای داغت بر سرم می دواند تا کف پا ریشه را

3 چشمش از هر جنبش مژگان شوخ می زند یکجا به دل صد تیشه را

4 بیشتر از اقربا بینی شکست دشمنی چون سنگ نبود شیشه را

1 زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را

2 زبان رمز می فهمی مشو غافل زمکتوبم به خود پیچیدن او می نماید پیچ و تابم را

3 به یک لبخند قانع نیست دل، ساقی سرت گردم تبسم بیشتر کن، شورتر گردان کبابم را

4 شب هجران دلم را می گزد پیمانه پیمایی زبان مار سازد دوریت موج شرابم را

1 ایمن از جور حوادث ساخت عجز من مرا شیشه جانیها حصاری گشت از آهن مرا

2 چون نباشم خوشدل از بیتابیی کز درد اوست صبح نوروزیست هر چاکی ز پیراهن مرا

3 آتشم؛ آتش، مکن تکلیف سیر گلشنم پر فشانیهای بلبل می زند دامن مرا

4 بر نمی تابد مزاج نازکم گلگشت باغ بی دماغ از نکهت گل می کند گلشن مرا

1 زخلق خوش لقب بیگانه کردی باده نوشان را به زهر چشمی امشب آب ده پیکان مژگان را

2 نباشم تنگدل از فیض مشرب در گرفتاری نهان در هر شکنج دام دارم صد بیابان را

3 اگر بر خوان نعمتهای معنی دسترس خواهی زشور فکر کن شبها نمکدان چشم حیران را

4 ز لبخندی که کردی رو به سوی غیر از غیرت به داغ سینهٔ من سرنگون کردی نمکدان را

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی