آثار جویای تبریزی

صفحه 14 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 در جهان بی اعتباری اعتبار عاشقی است هر که صاحب اعتبار افتاد خوار عاشقی است

2 غنچهٔ دل گشت خندان دیده گریان شد چو ابر داغها بشکفت گل گل، نوبهار عاشقی است

3 پرتو خورشید با نورش چو گرد تیره ای است چهره آنکس که پنهان در غبار عاشقی است

4 داد از طوفان درد بیقراریهای عشق زیر تیغ او تپیدنها قرار عاشقی است

1 رهزن دین و دلم آن نرگس جادو بس است تیر روی ترکش مژگان نگاه او بس است

2 چشم من بر ما ضعیفان ناز آن ابرو بس است با کمان سختی به قدر قوت بازو بس است

3 دل شود بیتاب تر از مهربانیهای یار برق خرمن سوز طاقت روی گرم او بس است

4 می کند تسخیر عالم تیغ بی زنهار عجز ‏ از خم بازو مرا شمشیر چون ابرو بس است

1 چسبیده بهم گرچه لب از شهد نکاتت دل خون شده بی گفت و شنود از حرکاتت

2 عمر ابدی در گروه کشتن نفس است این کشته تواند شدن اکسیر حیاتت

3 ز آب در دندان تو هنگام تبسم ترسم بگدازد لبک همچو نباتت

4 خوش باش! به دل داری اگر داغ غم عشق زینت به سجل یافته منشور نجاتت

1 یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت با هزاران بود افغانی که صد فریاد داشت

2 مشق بیتابی رسانیدم ز فیض اضطراب دل تپیدنها خواص سیلی استاد داشت

3 صورت او بسکه شب بر پرده های دل نگاشت چشم از مژگان تو گویی خامهٔ بهزاد داشت

4 زخمهای سینه اش منت کش مرهم نشد هر که همچون لاله بر دل داغ مادرزاد داشت

1 سرتاسر آفاق به فرمان خط اوست دور فلک از حلقه بگوشان خط اوست

2 در شیشه پری کرد نهان جوش صفایش رخ آینهٔ جلوهٔ پنهان خط اوست

3 دل را که به زنجیر کشد سبزهٔ لعلش یک مطلع برجستهٔ دیوان خط اوست

4 تنها نه ز خط لعل لبش یافته زینت یاقوت هم از حلقه بگوشان خط اوست

1 اشک حسرت روشنی افزای چشم تر بس است آبداری شمع خلوتخانهٔ گوهر بس است

2 دست و بازو زیب مردان هنر پرور بس است باغ رنگین جلوهٔ طاووس بال و پر بس است

3 بیش از این آیینه از رشک صفایت چون کند اینکه دندان بر جگر افشرده از جوهر بس است

4 هر کجا قامت برافروزد قیامت قایم است زلف بر هم خوردهٔ او شورش محشر بس است

1 صفای پیکرت آئینه دار مهتاب است گل از رخ تو حیب و کنار مهتاب است

2 چمن چمن گل رنگ است بی تو در پرواز بیا که موسم جوش بهار مهتاب است

3 بیا و جوش گلستان فیض را دریاب گل پیاله به بزم بهار مهتاب است

4 به چشم کم منگر فیض ظلمت شب را که نور دیدهٔ شب زنده دار مهتاب است

1 شد شباب و جسم غم فرسوده با ما مانده است شاه رفت و گردی از دنبال برجا مانده است

2 تا اثر در روزگار از کوه و صحرا مانده است بر زبانها شهرت شیرین و لیلا مانده است

3 لاله در صحرا نشان از حال مجنون می دهد در جهان آوازه اش زین طبل سودا مانده است

4 دست لطف ساقی کوثر مگر بگشایدش نامهٔ دل سر به مهر آرزوها مانده است

1 چه دور گر به زبان تو دل موافق نیست که صبح نیز در این روزگار صادق نیست

2 دوا به درد کنیدم که در طبیعت دل هوای کشور آسودگی موافق نیست

3 همیشه سیلی جورم نواخت بر رخ دل فغان که آن صنم دل نواز مشفق نیست

4 فغان اهل محبت ز درد بی دردی است بنالد آنکه ز بیداد عشق، عاشق نیست

1 زان لب که نوشداروی جانهای خسته است یک بوسه مومیایی این دلشکسته است

2 تا جلوه ای ز صحن چمن رخت بسته است چشمی است داغ لاله که در خون نشسته است

3 شادی در این زمانه نباشد جدا زغم هر غنچه ای که می شکفد دلشکسته است

4 از سیر چارباغ چه طرف بست آن را که غم به سینه مربع نشسته است

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی