از تف آه من بسان حباب از جویای تبریزی غزل 156
1. از تف آه من بسان حباب
فرش و دیوار و سقف خانه شد آب
...
1. از تف آه من بسان حباب
فرش و دیوار و سقف خانه شد آب
...
1. احمد مرسل که عالم جمله در تسخیر اوست
ممکنات از حلقه های چرخ در زنجیر اوست
...
1. زهر چشم آلوده بود این باده کاندر جام ریخت
ساقی امشب لخت دل چون غنچه ام در کام ریخت
...
1. مست و بیخود شوخ من افتاده است
بر زمین همچون چمن افتاده است
...
1. دل هجران زده از سیر گلستان سیر است
دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است
...
1. آبی ز دانهٔ عنب ای دل چشیدنی است
غافل مشو که این سر پستان مکیدنی است
...
1. ترا کاری بجز جور و جفا نیست
مرا هم شیوه ای غیر از وفا نیست
...
1. رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست
برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست
...
1. خون خوردن اینقدر پی تحصیل مال چیست؟
دانسته ای که زندگیت را مآل چیست؟
...
1. زدل جز عجز و زاری خوشنما نیست
به غیر از بیقراری خوشنما نیست
...
1. با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است
دل عندلیب گلشن رنگ پریده است
...
1. دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست
دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست
...