آثار جویای تبریزی

صفحه 17 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دل به غیر از باده زار و ناتوان افتاده است چارهٔ کارش همین آتش به جان افتاده است

2 تا دلم در فکر رخسار بتان افتاده است همچو مینای می اش آتش به جان افتاده است

3 هر کرا نبود به رنگ ماه از دریوزه عار طشت رسوایی زبام آسمان افتاده است

4 بلبل نطقم زجوش حیرت نور رخش همچو شمع صبحگاهی از زبان افتاده است

1 لعلت مرا به کام دل آب حیات ریخت گویی خدا ز شیرهٔ جان این نبات ریخت

2 هنگامه ساز صد چو زلیخا و یوسف است ته جرعه ای که حسن تو بر کاینات ریخت

3 نام خدا، لبت رگ ابری است درفشان از بس گهر زلعل تو حسن نکات ریخت

4 هندوی چشم شوخ تو از سرخی خمار امروز رنگ میکده در سومنات ریخت

1 رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست

2 تخم اشکی که ز درد تو فشاندیم به خاک نخل آهی شد و از سینهٔ صحرا برخاست

3 جز نکویی طمع از سلسلهٔ نیک مدار گوهر افشان بود ابری که ز دریا برخاست

4 هر قدم شور قیامت ز پی اش برخیزد هر که با سلسلهٔ عشق تو از جا برخاست

1 خط آزادی است دل را خط مرغوب لبت ظاهر از عنوان بود مضمون مکتوب لبت

2 برگ گل را شور لبخندت گریبان چاک کرد شد قیامت در چمن بر پا ز آشوب لبت

3 دل ترا با ماست، سهل است ار ستایی غیر را نیست چون مرغوب دل گو باش محبوب لبت

4 گشته تا صاحب نگین، لعل تو، خط و خال و زلف جا به جا در کشور حسنند منصوب لبت

1 دل که بزم عشقبازی را بسامان چیده است شمع ها در هر طرف از داغ حرمان چیده است

2 می تواند باعث احیای عالم شد دلت گر گل فیض سحر چون مهر تابان چیده است

3 غنچه هم عرض بساط دردمندی می دهد ته به ته لخت دل خونین به دکان چیده است

4 خار در پیراهنش دست مکافات افکند گر گل شمعی حریفی زین شبستان چیده است

1 بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا آن گل خودرو چه رنگین کرد گلزار مرا

2 در بهاران بسکه لبریز طراوت شد چمن نکهت گل موج سیلاب ست دیوار مرا

3 گشته هر برگ گلی بر آتش دل دامنی در بهاران رونق دیگر بود کار مرا

4 داد و بیداد از لبم بی خواست گر خیزد چه دور؟ ظرف، دلتنگی نماید شوق سرشار مرا

1 شد از یاد گل رویی دلم حسرت نصیب امشب بود پرواز رنگ می به بال عندلیب امشب

2 تب گرم محبت دارم و از جستن نبضم رگ برق است هر انگشت در دست طبیب امشب

3 شود هر غنچه را در بر قبا پیراهن طاقت چو بخرامد به باغ آن سرو قد جامه زیب امشب

4 چسان فردا نگهدارم عنان اضطرابش را به امید وفایی گر دهم دل را فریب امشب

1 پیچ و تاب غم فزاید انبساط مرد را دل طپیدن دست گلباز است عاشق درد را

2 هر که تن را دوست دارد دشمن جان خود است به که افشانی ز دامان ذلت این گرد را

3 پشت و روی کار خود با چشم عبرت دیده است چون گل رعنا نخواهد آنکه سرخ و زرد را

4 امتیاز اهل تجرد را بود از کسر نفس نشکنند ارباب دفتر گوشهٔ هر فرد را

1 ز وانمود پریشانی ام چو گل عار است که مشت بسته چو غنچه هزار دینار است

2 ز مرد کار مجو جز ملایمت در خشم که چین جوهر ابروی تیغ هموار است

3 خیال روی تو از بس به دیده صورت بست به رنگ عکس ز آیینه ها نمودار است

4 به محفل تو سرش در کف نیاز بود دماغ هر که به رنگ پیا له سرشار است

1 منع نتوان کرد از بی طاقتی سیماب را مشکل است آری عنان داری دل بیتاب را

2 چون حسب کامل عیار افتاد از گوهر مپرس کس نمی جوید نسب خورشید عالمتاب را

3 مخزن دل را زبان خامشی باشد کلید یافتم از بستن لب فیض فتح الباب را

4 در شب هجرت چو چشمم گوهر افشانی کند می کشد در گوش دریا حلقهٔ گرداب را

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی