آثار جویای تبریزی

صفحه 17 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دل هجران زده از سیر گلستان سیر است دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است

2 نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است

3 نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است

4 گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است

1 آبی ز دانهٔ عنب ای دل چشیدنی است غافل مشو که این سر پستان مکیدنی است

2 یک صبحدم چو پنجهٔ خورشید جلوه کن پیراهن تحمل عاشق دریدنی است

3 از آبیاری مژه ام چون گل چراغ بالیده است بسکه گل داغ چیدنی است

4 بگذر ز خواهش دل و محمود وقت باش زلف ایاز طول املها بریدنی است

1 ترا کاری بجز جور و جفا نیست مرا هم شیوه ای غیر از وفا نیست

2 مکرر سیر باغ حسن کردیم گلشن را رنگ و بویی از وفا نیست

3 گزیدم بسکه شبها از ندامت چو مقراضم لب و دندان جدا نیست

4 به جان شرمنده ام از همت دل که در بند حصول مدعا نیست

1 رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست

2 تخم اشکی که ز درد تو فشاندیم به خاک نخل آهی شد و از سینهٔ صحرا برخاست

3 جز نکویی طمع از سلسلهٔ نیک مدار گوهر افشان بود ابری که ز دریا برخاست

4 هر قدم شور قیامت ز پی اش برخیزد هر که با سلسلهٔ عشق تو از جا برخاست

1 خون خوردن اینقدر پی تحصیل مال چیست؟ دانسته ای که زندگیت را مآل چیست؟

2 بی بهره نیست هیچ کس از روشنی چو ماه جز فیض عام حاصل کسب کمال چیست؟

3 بر روی خواب غفلت دلها زند گلاب آگه نگشته ای عرق انفعال چیست؟

4 از آسمان حصول تمنا چه ممکن است خون خوردن تو در طلب این محال چیست؟

1 زدل جز عجز و زاری خوشنما نیست به غیر از بیقراری خوشنما نیست

2 تو شهبازی به کار خویش می باش ترحم از شکاری خوشنما نیست

3 زما پیش تو هنگام جدایی بجز دل یادگاری خوشنما نیست

4 ترحم کن که از شاهان گه خشم به غیر از بردباری خوشنما نیست

1 با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است دل عندلیب گلشن رنگ پریده است

2 دور از خرام سرو تو ماتم سراست باغ هر لاله بسملی است که در خون تپیده است

3 آن بیخودی که محرم بزم وصال اوست بوی گل است یا نفس آرمیده است

4 در طالع کسی که بود داغ مهر او چون صبح از نخست گریبان دریده است

1 دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست

2 در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش از بسکه گشته است نمایان پدید نیست

3 در خط نهان شده است تو را آب و رنگ حسن گل از وفور سنبل و ریحان پدید نیست

4 محو جمالم و رخش از دیده ام نهان آب از سرم گذشته و عمان پدید نیست

1 هر نالهٔ دل من آواز دلگشایی است هر آه شعله سوزم مکتوب آشنایی است

2 هر داغ سینهٔ من مجنون خانه سوزی است هر قطرهٔ سرشکم طفل برهنه پایی است

3 هر سبزه ای در این باغ آشفته ای است بی خود هر خار این گلستان کلک سخن سرایی است

4 هر سنبل پریشان رند سیاه مستی است هر گل به رنگ خورشید جام جهان نمایی است

1 نه همین رشک رخ و زلفش گل و سنبل گداخت خاک پای باغ را تا ریشه های گل گداخت

2 از هوای گلستان صاف طراوت می چکد یا ز شرم بوی زلفش نکهت سنبل گداخت؟

3 صد گلستان آرزو را آبیاری می کند در خزان از بس ز هجر گل دل بلبل گداخت

4 همچو شبنم آب شد جویا گل از رشک رخش نه همین سنبل به باغ از شرم آن کاکل گداخت

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی