آثار جویای تبریزی

صفحه 24 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 بیا که موسم جوش بهار ییلاق است پیاله گیر که گل در کنار ییلاق است

2 چرا نهان بود از دیده ها به پردهٔ غیب اگر نه خلد برین شرمسار ییلاق است

3 در آن مقام که زاهد دم صلاح زند پیاله زن که هوای بهار ییلاق است

4 هوای برف و گل جام و سبزهٔ میناست جهان به موسم دی در شمار ییلاق است

1 ز وانمود پریشانی ام چو گل عار است که مشت بسته چو غنچه هزار دینار است

2 ز مرد کار مجو جز ملایمت در خشم که چین جوهر ابروی تیغ هموار است

3 خیال روی تو از بس به دیده صورت بست به رنگ عکس ز آیینه ها نمودار است

4 به محفل تو سرش در کف نیاز بود دماغ هر که به رنگ پیا له سرشار است

1 حقپرستی پیش ما ترک تمنا کردن است فرصت امروز صرف کار فردا کردن است

2 بهر شهرت گوشه گیریهای ارباب ریا خویش را چون بوی گل در پرده رسوا کردن است

3 در خمار باده استغنا زدن بر می فروش ناز بیجای گدا بر اهل دنیا کردن است

4 ساختن با کنج تنهایی ز عزلت خویش را بهر سیر خلد امروزش مهیا کردن است

1 طرهٔ مشکین چو جانان دسته بست دل ز دود آه ریحان دسته بست

2 از دریدن در غمت دل غنچه وار یک بغل چاک گریبان دسته بست

3 بسکه شب در اشکریزیها فشرد چشم گریان خار مژگان دسته بست

4 ز آب و رنگ حسن او در آتشم از گل داغ بهاران دسته بست

1 بسکه سر در صیدگاهش بر زمین افتاده است هر طرف چون نقش پا نقش جبین افتاده است

2 پیش ما باشد یکی پست و بلند روزگار نقش ما برخاسته تا بر زمین افتاده است

3 حلقه های دامنش از مژگان برگردیده است صید دل را آنکه در فکر کمین افتاده است

4 هست در جولانگه او جاده ها خط شعاع نقش پایش آفتابی بر زمین افتاده است

1 در توبه کوش، توبه حصار سلامت است سیلاب خرمن گنه اشک ندامت است

2 از شب توان گرفت مکافات روز را روزی که نیست شب ز پی او قیامت است

3 صبر گرانرکاب دهد نفس را شکست نصرت همیشه در قدم استقامت است

4 سرو سهی است سایهٔ بالای او، ولی بر خاک ره فتادهٔ آن سرو قامت است

1 هیچ اثر از پختگی ها با زبان معلوم نیست این ثمر را بسکه خام است استخوان معلوم نیست

2 از دلایل راه حق چون رشتهٔ گوهر گم است جادهٔ این ره ز بس سنگ نشان معلوم نیست

3 اهل حق را خصمی گردون نباشد در نظر بازوی پر زور را زور کمان معلوم نیست

4 هرزه گویان را سزد با بی کمالان احتیاط زشتی آواز بر گوش گران معلوم نیست

1 دل که از بالای چشمت در گناه افتاده است یوسفی از پهلوی اخوان به چاه افتاده است

2 بر فلک آهی که امشب برق جولان گشته بود کز شفق آتش به جان صبحگاه افتاده است

3 سایهٔ ابروست بر پشت لب میگون یار یا غبار سرمه زان چشم سیاه افتاده است

4 می توان دریافت داغ خواری روی طلب زین کلف هایی که بر رخسار ماه افتاده است

1 تا سر ما کشتگان آن تندخو بر کف گرفت شد چنان سرخوش که پنداری کدو بر کف گرفت

2 آب گردد بس که از شرم صفای عارضش دست از آن آیینه می‌شویم که او بر کف گرفت

3 گفت ازین مو هم فزون‌تر عاقبت کاهد تنت وقت گفتن تار زلف آن جعد مو بر کف گرفت

4 سیر دارد گلشن رخساره‌اش از عکس جام تا گل پیمانه آن آیینه رو بر کف گرفت

1 نهادی بر دلم ای نازنین دست ازین دست است احوالم ازین دست

2 سرت درد خمار می مبیناد مبادا تکیه گاه آن چنین دست

3 بود چون غنچهٔ نارسته از شاخ ترا پنهان میان آستین دست

4 چه باشد دل گرم از سینه بربود بتابد پنجهٔ خورشید این دست

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی