آثار جویای تبریزی

صفحه 28 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 وارستگی از خویش ترا رهبر فیض است دلبستگی تست که قفل در فیض است

2 مانند نسیم سحری در ره شوقش پرواز دل از سینه به بال و پر فیض است

3 از جوش صفا طعنه زن طور تجلی است آن سینه که از یاد خدا مظهر فیض است

4 پیداست ز در باری بحرین دو چشمم کز یاد کسی دل صدف گوهر فیض است

1 شب خیالم به خواب دید ترا چقدرها به بر کشید ترا

2 مور ره یافته به خرمن گل یا خط عنبرین دمید ترا

3 پای تا سر مزه است اندامت به نگه می توان چشید ترا

4 آب رنگی نماند با لعلت تشنه ای ظاهرا مکید ترا

1 بر نمی تابید شرم او حضور شمع را داشت بزمش چون گهر از خویش نور شمع را

2 آفتابی تا نگردد از نزاکت رنگ یار بیختند از پردهٔ فانوس نور شمع را

3 شوخ چشمان را به بزم عصمت او راه نیست طبع او مکروه می دارد ظهور شمع را

4 از رگ گردن نبیند پیش پای خویشتن دارد امشب ترک مست من غرور شمع را

1 ز دست درد مجنون‌مشربان را در بیابان‌ها به دامن می‌رسد مانند گل چاک گریبان‌ها

2 مبادا خار خواهش دامن دل را به چنگ آرد در این گلشن به رنگ غنچه جمع آرید دامان‌ها

3 چرا شیرین نباشد گفتگوی شکرین لعلی که می‌ریزند در بزمش به ساغر شیرهٔ جان‌ها

1 رفتن زخود به دشت جنون هادی من است طومار آه محضر آزادی من است

2 از جوش درد منبع غم های عالمم هر دل که در فغان شده فریادی من است

3 طرح مرا زمانه ز رنگ پریده ریخت عنقا خراب رشک ز آبادی من است

4 صد کوه قاف را کند از جا چو پرکاه آنجا که زور بازوی فرهادی من است

1 عشق آنجا کز پی ایجاد عالم رنگ ریخت رنگ ویرانی مرا در دل به صد نیرنگ ریخت

2 مو به مویم شد زجوش شوق بیتاب سماع نالهٔ قانون دل از بسکه سیر آهنگ ریخت

3 بسکه بردم شکوهٔ سنگین دلی هایت به خاک بر سر کوی تو بعد از من غبارم سنگ ریخت

4 نالهٔ بیتاب عشق از بسکه وحشت خیز بود ساقی حسن ترا از کف شراب رنگ ریخت

1 مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت هر که چون مینا به بزمت چشم گریانی نداشت

2 بر جنونم وسعت این عرصه دایم تنگ بود جامهٔ عریانی ام چون دشت دامانی نداشت

3 از تپیدنهای بسمل شرم می آید مرا اینقدرها از برای رفتن جانی نداشت

4 در سراپا خنجرش را بسکه بشکستم نود در تنم از استخوان کلکی که پیکانی نداشت

1 چون نیاساید دل از هجر بتان در زیر پوست دارم از هر موج خون خاری نهان در زیر پوست

2 بسکه خوردم زهر غم با شیر از طفلی مرا سبز شد چون پسته مغز استخوان در زیر پوست

3 چون نوازش دیدم از دردش دلی خالی کنم همچو دف تا کی نهان دارم فغان در زیر پوست

4 بی تو شبها از هجوم درد بیمار ترا می تپد چون نبض جسم ناتوان در زیر پوست

1 ز بس دیوانگی کردم به یاد روی او شب‌ها ز وحشت گشته‌اند آشفته چون گیسوی او شب‌ها

2 مگر درمان تواند گشت درد احتیاجش را عرق چیند به دامن ماهتاب از روی او شب‌ها

3 جواب منکر روز قیامت چون توان گفتن به چنگ آرند تار عمر اگر از موی او شب‌ها

4 خوش آن روشن دلی کز صافی فکرش توان چیدن گل خورشید از آیینهٔ زانوی او شب‌ها

1 افتاد عکس عارضت ای مه جبین در آب شد موسم بهار گل آتشین در آب

2 شمشیر موج تیغ سیه تاب می شود شوید سیاه بخت غمت گر جبین در آب

3 با اشک ریزد از مژهٔ صافست گر دلت آری همیشه درد بود ته نشین در آب

4 مینای چرخ تا شده لبریز اشک ما مانند درد اده نهان شد زمین در آب

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی