من که از سوز دل غمزده گشتم همه آه از جامی غزل 418
1. من که از سوز دل غمزده گشتم همه آه
بین چو آهم به سر از دود دل این چتر سیاه
...
1. من که از سوز دل غمزده گشتم همه آه
بین چو آهم به سر از دود دل این چتر سیاه
...
1. ابروی تو هرکه دید ای ماه
زد نعره که الهلال والله
...
1. با اشک خونین دور از تو ای ماه
«بثی و حزنی اشکوا الی الله »
...
1. واعظ خر است و انجمن وعظ خرگله
گر خر رود به خرگله نتوان ز خر گله
...
1. هست انجمن ما چمنی پر گل و لاله
گل عارض ساقیست دراو لاله پیاله
...
1. ببین پیاله هزاران به روی دشت ز لاله
به روی دشت قدم نه به روی دست پیاله
...
1. ز چشمم ریخت چندان آب کامد خون ز دنباله
کنون افتد به جان خون دلم پرکاله پرکاله
...
1. بی لعل تو دل درون سینه
خون است چو می در آبگینه
...
1. غزال من که لبش رو به سبزی آورده
به سبزه زار ختن مشکبو گیا خورده
...
1. وقت گل ترک می و جام که چه
دوری از یار گل اندام که چه
...
1. گل را فراز شاخ بین در جلوه ناز آمده
شرح نیاز خویش را بلبل نواساز آمده
...
1. چو حلقه دور افق بر من است تنگ شده
که حلقه سر زلف توام ز چنگ شده
...