ای به بالا بلای جان همه از جامی غزل 441
1. ای به بالا بلای جان همه
کوته از وصف تو زبان همه
...
منم عاشق و بیدل و مبتلا از جامی غزل 442
1. منم عاشق و بیدل و مبتلا
ز عشق تو افتاده در صد بلا
...
تا چو قدح با دل پر خون نیی از جامی غزل 443
1. تا چو قدح با دل پر خون نیی
کام ستان زان لب میگون نیی
...
چون هوای باغ با این شکل موزون کرده‌ای از جامی غزل 444
1. چون هوای باغ با این شکل موزون کرده‌ای
از لب خندان درون غنچه را خون کرده‌ای
...
چه سود ازآنکه کم از کبک خوشخرام از جامی غزل 445
1. چه سود ازآنکه کم از کبک خوشخرام نیی
که جز به جانب اغیار تیزگام نیی
...
خوی خود را کرده ای چون روی و نیکو از جامی غزل 446
1. خوی خود را کرده ای چون روی و نیکو کرده ای
عشقبازان را به خوی نیک بدخو کرده ای
...
انت شمس البقا و غیرک فی از جامی غزل 447
1. انت شمس البقا و غیرک فی
کل شی ء سواک لیس بشی
...
بیا بیا که صدای درای و بانگ حدی از جامی غزل 448
1. بیا بیا که صدای درای و بانگ حدی
همی دهد خبر از قرب هودج لیلی
...
فداک امی یا غایة المنی و ابی از جامی غزل 449
1. فداک امی یا غایة المنی و ابی
بسوخت جان من از جان من چه می طلبی
...
ماییم شسته زآب می دست از همه آلودگی از جامی غزل 450
1. ماییم شسته زآب می دست از همه آلودگی
سوده سری در پای خم وز درد سر آسودگی
...
تویی آن آفتاب عالم آرای از جامی غزل 451
1. تویی آن آفتاب عالم آرای
که داری در دل هر ذره ای جای
...
آمدی و آتشم به خانه زدی از جامی غزل 452
1. آمدی و آتشم به خانه زدی
نلت ماکان منتهی آمدی
...