ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی از جامی غزل 465
1. ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی
هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی
...
1. ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی
هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی
...
1. برگل از سبزه خط غالیه بویی داری
چشم بد دور چه آراسته رویی داری
...
1. در وقت گل ای بلبل فریاد بسی داری
خوش وقت تو کز هرگل فریادرسی داری
...
1. روشن شبی که شمع شبستان من شوی
ظلمت زدای کلبه احزان من شوی
...
1. از هیچ نشان داده دهانی که تو داری
بر موی کمر بسته میانی که تو داری
...
1. چون رخت بینم سر خویش از حیا پیش افکنی
وآتش محرومیم در سینه ریش افکنی
...
1. پریرم دیدی و نادیده کردی
سلامت گفتم و نشنیده کردی
...
1. گویی که منم یار تو ای جان و نباشی
وز یاری اغیار پشیمان و نباشی
...
1. دی آن چه شکل بود که از ره برآمدی
بر دیده جلوه کردی و در جان درآمدی
...
1. سبزخطا و گلرخا تازهبهار کیستی
طرف کله شکستهای طرفه نگار کیستی
...
1. زما همی گذری و به ما نمی نگری
چه جرم رفت و جنایت چرا نمی نگری
...
1. دل مرا ز هزار آرزو بگردانی
درآرزوی خودم کو به کو بگردانی
...