جمال عشق قدیم است و مابقی محدث از جامی غزل 132
1. جمال عشق قدیم است و مابقی محدث
مجال دخل ندارد خرد درین مبحث
1. جمال عشق قدیم است و مابقی محدث
مجال دخل ندارد خرد درین مبحث
1. مرا نیست بر خوردن باده باعث
بجز غفلت از عالم پر حوادث
1. می کند عشق تو تاراج دل و دین الغیاث
می برد صبر و قرار از جان غمگین الغیاث
1. یار اگر در بست بر رویت چه باشی در حرج
صبرکن سر بر درش کالصبر مفتاح الفرج
1. چنین که سالک ما می نهد قدم کج مج
هزار مرحله افزون بود ازو تا حج
1. به مهر و ماه فلک کودکیست بازی سنج
که کرده است به بازی ترازو از نارنج
1. ای ز تو قیل و قال ما همه هیچ
فهم و وهم و خیال ما همه هیچ
1. قد بدا نور فالق الاصباح
اسفر الصبح اطفی ء المصباح
1. هر لحظه نمایی به لباس دگرم رخ
گاه از بت فرخار و گه از لعبت خلخ
1. برآ به پای خرد گرد آن برآمده کاخ
درآی در حرم انس قدسیان گستاخ
1. می رسد از دولت عشقم مدد
بنده عشقم ز ازل تا ابد
1. خوش آن که شد به دلی از مضیق حرص آزاد
مقیم کنج قناعت درین خراب آباد