ساقی بیار می که گل از غنچه رو نمود از جامی غزل 156
1. ساقی بیار می که گل از غنچه رو نمود
چون بگذرد بهار و پشیمان شوی چه سود
1. ساقی بیار می که گل از غنچه رو نمود
چون بگذرد بهار و پشیمان شوی چه سود
1. ترانه های تحیت سرودهای درود
نثار مجلس سلطان عاقبت محمود
1. هر که از میکده عشق تو بویی شنود
تا زید مست زید چون برود مست رود
1. خوش آن مقام که در وی دلی فرود آید
ز حسن منظر آن دیده ای بیاساید
1. پرتو روی تو بر باده گلفام افتاد
باده شد آتش ازان پرتو و در جام افتاد
1. چه سود آن تیشه کِش بر سنگ دست کوهکن میزد
چو بیلعل لب شیرین به پای خویشتن میزد
1. ز شوقت زنم دم زبانم بسوزد
صبوری کنم پیشه جانم بسوزد
1. صبا چو حلقه آن زلف تابدار گشاد
گره ز رشته جانهای بی قرار گشاد
1. یار هر دم سر بازار دگر می طلبد
چشمها چار خریدار دگر می طلبد
1. به ناز می رود آن شوخ و باز می نگرد
نیازمندی اهل نیاز می نگرد
1. کی بود کی که ز خوان تو صلایی برسد
وز نوال تو نوایی به گدایی برسد