روزی از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی رباعی 49
1. روزی که بر منت گذاری باشد
آن روز طراز روزگاری باشد
...
1. روزی که بر منت گذاری باشد
آن روز طراز روزگاری باشد
...
1. جانا زمن سوخته به زین پرسند
به زین زمن خسته مسکین پرسند
...
1. افسوس که شد جوانی و چیز نماند
وان قوت رای و عقل و تمییز نماند
...
1. تا کی ز توام جفای دلسوز رسد
چند از تو بجان تیر جگر دوز رسد
...
1. نه با تو مرا خلوت و جام می بود
نه با تو مرا عشرت و نای و نی بود
...
1. تا طره بدان روی دلارای افکند
تا دل بخم زلف سمن سای افکند
...
1. شاها بتو ایزد همه آفاق سپرد
نتوان بدو ماه شهرهای تو شمرد
...
1. زین پس دل من بمهر یکتا نشود
وین عشق کهن گشته مطرا نشود
...
1. شبهای جهان مگر بهم پیوستند
و اختر همگی چو خفتگان مستند
...
1. هر دم ز توام غمی دگر باید برد
هر روز زدی غمی بتر باید برد
...
1. زاواز خوش تو عقل مدهوش شود
وز دل همه درد و غم فراموش شود
...
1. ناگاه چنین کرانه جوئی که چه بود
یکباره نمود سنگ خوئی که چه بود
...