1 زهی دهان تو میم و زلعل حلقه میم زهی دو زلف تو جیم و زمشک نقطه جیم
2 ز مهر میم تو وز جور جیم تو هستم فراخ حوصله چون جیم و تنگدل چون میم
3 چو جیم یکدله ام با تو پس چرا با من زمیم بسته دهانی همی کنی تعلیم
4 شدآتش رخ تو بر دو زلف تو بستان مگر که زلف و رخت آتشست و ابراهیم
1 زهی ز رای تو روشن جهان تیغ و قلم فلک بدست تو داده عنان تیغ و قلم
2 قوام دین سر احرار و اختیار ملوک که نیست جز تو کسی قهرمان تیغ و قلم
3 توئی که هستی از گوهر سخا و کرم توئی که هستی از خاندان تیغ و قلم
4 توئی که ترا گاه دانش و مردی بیان فضل و فصاحت بنان تیغ و قلم
1 ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
2 روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
3 از دور تو چه باک که من قطب ثابتم وز نحس تو چه بیم که من سعد اکبرم
4 وجه کباب از جگرم کن که لاله ام وقت شراب خون دلم خور که ساغرم
1 ای یافته از قدر بر افلاک تقدم وی کرده گه حکم بر اجرام تحکم
2 مخدوم جهان صدر قوام الدین کاینچرخ گفته است که مأمور توأم فأمرو احکم
3 رای تو منزه بود از ننگ تردد جود تو مسلم بود از مطل و تلعثم
4 فخر آورد از روی شرف بر سر گردون خاکی که بر او مرکب خاص تو نهدسم
1 منم آنکس که سخن را شرفم منم آنکس که جهانرا لطفم
2 منم آنکس که زمن ناید بد نیک بشنو که نه مرد صلفم
3 هم بعیوق رسیده سخنم هم ز افلاک گذشته شرفم
4 تیر بر ماه نویسد نکتم عقل بردیده نگارد نسفم
1 منم که جز بمدیح تو هیچ دم نزنم بجز بقوت تو گوی مدح و دم نزنم
2 سرای ضرب سخن زان مسلمست مرا که جز بنام شهنشاه دین درم نزنم
3 مجاور فلک و بحرم اندرین حضرت سزاست خیمه اگر بر کنار یم نزنم؟
4 هر آن نفس که زنم جز بیاد دولت تو وبال باشد بر عمر لاجرم نزنم
1 اندیشه دل دراز میبینم بر دل در درد باز میبینم
2 بربود فلک امید من یکیک یارب که چه ترکتاز میبینم
3 بر من که برهنهتنتر از سیرم ده تو شده چون پیاز میبینم
4 هرجا که ستمگریست خونخواری بر دست شهی چو باز میبینم
1 ای طلعت میمون تو سر چشمه اجرام وی عهد همایون تو سر دفتر ایام
2 ای خاتم تو دایره نقطه عصمت وی مسند تو مردمک دیده اسلام
3 داغی شده برران فلک صاعد مسعود تاجی شده بر فرق ملک خواجه حکام
4 از کنه جلالت متحیر شده ادراک وز عز جناب تو شده منقطع اوهام
1 زهی تو حاکم عدل و جهان ترا محکوم زهی بحم تو گردن نهاده چرخ ظلوم
2 فکنده صیت تو در گوش روزگار طنین کشیده رای تو بر روی آفتاب رقوم
3 جبلت تو مزین بخصلت محمود طبیعت تو منزه ز سیرت مذموم
4 همی فروزد از تو چهار بالش شرع چو آفتاب ز شرق و چو آسمان ز نجوم