آثار جلال عضد

صفحه 5 از 29
29 اثر از غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد

1 چون تو گلی در همه گلزار نیست چون تو شکر در همه بازار نیست

2 نامه به پایان شد و باقی سخن قصّه ما در خور طومار نیست

3 هر که گرفتار تو شد جان سپُرد وای بر آن کس که گرفتار نیست

4 یار به جانی اگر آید به دست هرزه مگویید که بسیار نیست

1 به بالین غریبانت گذر نیست ز حال مستمندانت خبر نیست

2 ز تو پروای هستی نیست ما را تو را پروای ما گر هست وگر نیست

3 تویی منظور من در هر دو عالم مرا بر دنیی و عقبی نظر نیست

4 یکایک تلخی دوران چشیدم ز هجران هیچ شربت تلخ تر نیست

1 از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیست یک قدم بر هر دو عالم نه که گامی بیش نیست

2 معنی درویش اگر خواهی کمال نیستی است هر که را هستی خود باقی ست او درویش نیست

3 تا تو ناکامی نبینی کی توانی یافت کام زان که مرهم در حقیقت جز برای ریش نیست

4 بندگی کن عشق را وز کفر و دین آزاد باش از جدل آسوده شد هر کس که او را کیش نیست

1 جلوه حسن ترا محرم به جز آیینه نیست سرّ سودای خیالت محرم هر سینه نیست

2 حُسن خود خواهی که بینی در دل ما کن نظر اندرون پاکبازان کمتر از آیینه نیست

3 گفته ای امروز خواهم کرد کار تو تمام لطف تو در حقّ ما ای دوست امروزینه نیست

4 مار زلفش گنج حُسن آشفته می دارد مگر حسن او را بهتر از این مار در گنجینه نیست

1 عمری ست که بر منتظرانت نظری نیست وز حال دل بی خبرانت خبری نیست

2 یا در تو اثر می نکند آه جگرسوز یا ناله دلسوختگان را اثری نیست

3 نومید مگردان ز در خویش کسی را کاندر دو جهانش به جز این هیچ دری نیست

4 اندر سر شوریده سودازده ما از عشق تو شوری ست که در هیچ سری نیست

1 درون خلوت ما جز من و تو هیچ کسی نیست بیا و هم نفسی کن که عمر جز نفسی نیست

2 نه هر کسی بتواند قدم نهاد در آتش که عشق بازی پروانه کار هر مگسی نیست

3 مرا ز قید تو روی خلاص نیست به ناکام به کام خویش بود بلبلی که در قفسی نیست

4 گمان مبر که به جای تو هیچ کسی بپسندم کسی که هر نفسی با کسی ست هیچ کسی نیست

1 مونس ما ای صبا بجز تو کسی نیست هم نفسی با تو بجویم نفسی نیست

2 دیده و دل را چو تازه آب و هوا نیست بی هوسان را بدین هوا هوسی نیست

3 مرغ مقیّد ره گریز ندارد شادی آن بلبلی که در قفسی نیست

4 چاره همین خاکساری ست گیا را چون که به سرو بلند دسترسی نیست

1 «یعلم اللّه» که مرا از تو شکیبایی نیست طاقت روز فراق و شب تنهایی نیست

2 دین و دنیا چه بود وصل تو خواهم که مرا هیچ کامی دگر از دینی و دنیایی نیست

3 ناگهت در گذر خلق بگیرم روزی تشنه و آب روان جای شکیبایی نیست

4 عاشقان را که سر کوی ملامت جای است غم بدنامی و اندیشه رسوایی نیست

1 دل از هوای تو دشوار بر توانم داشت چگونه خاطر ازین کار بر توانم داشت

2 نه آنچنان ز شراب شبانه سرمستم که راه کلبه خمّار بر توانم داشت

3 بدین صفت که مرا دیده در تو حیران است قدم ز پیش تو دشوار بر توانم داشت

4 مرا تنی ست چو کاهی و بار غم چون کوه گمان مبر که من این بار بر توانم داشت

1 عمرم همه در آرزوی روی تو بگذشت و آشفتگی حال من از موی تو بگذشت

2 افسوس بر آن نیست که بگذشت مرا عمر افسوس بر آن است که بی روی تو بگذشت

3 خون شد دلم از حسرت و از دیده بپالود چون در دل من غمزه جادوی تو بگذشت

4 در حسرت خاک سر کوی تو شدم خاک بادا خنک آن باد که در کوی تو بگذشت

آثار جلال عضد

29 اثر از غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی