1 من سر زلفش نمی دادم ز دست لیکن از بویش شدم مدهوش و مست
2 رفت زلف او ز دستم این زمان هست داغی بر دلم زین سان که هست
3 تا تو بر پا خاستی سروی چو تو در همه بستان نمی آید به دست
4 هیچ سر بی طوق عشق تو نماند هیچ دل از بند زلف تو نرست
1 برادران و عزیزان! نگار من اینست بت سیمن بر سیمین عذار من اینست
2 کسی که ناله زیرم شنید و گریه زار نکرد رحم بر احوال زار من اینست
3 به نوبهار مکن دعوتم به لاله و گل از آن جهت که گل و نوبهار من اینست
4 بهل که در طلبش روزگار بگذارم که از جهان شرف روزگار من اینست
1 یا رب آن ماه است یا رخسار دوست یا رب آن سرو است یا بالای اوست
2 بعد ازین جان من و سودای او گر برآید بر من از عشقش نکوست
3 وه! که باد صبح جانم تازه کرد ای نسیم صبحگاهی این چه بوست
4 بی خطایی دور راند این چه طبع بی گناهی خشم گیرد این چه خوست
1 بگذار تا بمیرم بر آستان دوست باشد که یاد من برود بر زبان دوست
2 بر حال عاشقان نکند هیچ رحمتی آه از دل ستمگر نامهربان دوست
3 خاک کفش به ملک دو عالم اگر دهند هر چند سود ماست نخواهم زیان دوست
4 جانِ منِ رمیده خاکی نشانه کرد هر تیر ناوکی که بجست از کمان دوست
1 نگویم در تو عیبی ای پسر هست ولیکن بی وفایی این قدر هست
2 نه در هجر توام خواب و قرار است نه در عشق تو از خویشم خبر هست
3 از آن ناوک که زد چشم تو بر من هنوزم زخم پیکان در جگر هست
4 دمی غایب نه ای از پیش چشمم وگر دوری خیالت در نظر هست
1 کسی را در دو عالم حاصلی هست که او را چون تو آرام دلی هست
2 عجب دارم که در اطراف عالم بدین پاکیزگی آب و گلی هست
3 نپندارم که در فردوس اعلی ز کوی دوست خوشتر منزلی هست
4 رموز عشق چون من کس نداند بگو تا حل کنم گر مشکلی هست
1 ساقیا! عقل مرا مست کن ار جامی هست پخته پیش آر که در مجلس ما خامی هست
2 هر کسی را نرسد مستی میخانه عشق ما و می خوردن از این میکده تا جامی هست
3 کعبه زنده دلان است خرابات مغان هم ازین کوی طلب کن اگرت کامی هست
4 آن چنان واله و آشفته آن زلف و رخم که نِیَم آگه اگر صبحی و گر شامی هست
1 از رخت ارغوان نموداری ست وز رخم زعفران نموداری ست
2 نقش سودا که هست بر جانم لب و خطّت از آن نموداری ست
3 از ستاره که ریخت مژگانم از زمین آسمان نموداری ست
4 روی خوب تو با طراوت حسن از ریاض جنان نموداری ست
1 سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست ای مه نامهربان هیچ نگفتی که کیست
2 شمع صفت تا مرا سوز تو در سینه است مردنم افسردگی ست سوختنم زندگیست
3 پرده نی هر دمم حال دگرگون کند هر که درین پرده نیست حال چه داند که چیست
4 حاصلم از زندگی نیست به جز گریه هیچ وه که بر این زندگی زار بباید گریست
1 در این ایّام کس غمخوار ما نیست به جز غم کاو ز ما یک دم جدا نیست
2 سری دارم فدای وصل، لیکن مرا با دستبرد هجر پا نیست
3 دلا! در آتش دوری همی ساز که جانان را سر پیوند ما نیست
4 میان عاشقان بیگانه دانش هر آن عاشق که با درد آشنا نیست