آثار جلال عضد

صفحه 2 از 29
29 اثر از غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد

1 ای جبینت ماه و رویت آفتاب می فتد بر خاک کویت آفتاب

2 گرد عالم هست سرگردان چون من روز و شب در جست و جویت آفتاب

3 فتنه می یابد ز مویت روزگار نور می گیرد ز رویت آفتاب

4 روز بر ما تیره و شب شد دراز تا نهان شد زیر مویت آفتاب

1 حدیث عشق میسّر کجا شود به کتابت که نام عشق بسوزد سر قلم ز مهابت

2 زهی سعادت آن کس که پای بند کسی شد بریده از همه پیوند و خویش و اهل و قرابت

3 به شب رسید دگر بار روزم از غم هجران بسان تیغ شود موی بر تنم ز صلابت

4 برآر کامم از آن لعل بی کرشمه و ابرو که خود سؤال گدا را چه حاجت است کتابت

1 چو گل بگشاد لب را در ملاحت زبان بگشاد بلبل در فصاحت

2 گلستان تازه گشت و غنچه بشکفت وقاح الرَّقص و الاطیارُ ناحت

3 سمن هشیار و نرگس خفته مخمور صبا بیدار و گل در استراحت

4 به قانونی دگر شد باغ و بستان صبا تا کرد عالم را مساحت

1 بس که جانم ز تمنّای رخ یار بسوخت دل هر سوخته بر زاری من زار بسوخت

2 منِ آتش نفس اندر طلبش آه زنان هر کجا گام نهادم در و دیوار بسوخت

3 یک نظر حسن رخش پرده برانداخت ز پیش عالمی را دل و جان از تف انوار بسوخت

4 با طبیب من دل خسته بگویید آخر که ز تاب تب هجران تو بیمار بسوخت

1 دل که از من گشت ناپیدا کجاست؟ یا رب آن شوریده شیدا کجاست؟

2 مدّتی شد تا ندیدم روی دوست من چنین تنها و او تنها کجاست؟

3 بی رخش تاریک باشد چشم من دست بر هر جا نهم کاین جا کجاست؟

4 ای فلک در جنب آن رخسار ماه پایه خورشید بنگر تا کجاست؟

1 این چه شمع است که در مجلس مستان برپاست وین چه شور است که از باده پرستان برخاست

2 این چه نور است که اندیشه در و حیران است آن نه روی است که آن آینه لطف خداست

3 دی به سودای تو در باغ گذر می کردم راستی سرو به بالای تو می ماند راست

4 من و پروانه اگر چند در آتش باشیم کار پروانه که از شمع جدا نیست جداست

1 هر آن نفس که نه با دوست می زنی باد است خنک دلی که به دیدار دوستان شاد است

2 مگر تو حور بهشتی بدین لطافت و حسن که این جمال نه در حدّ آدمیزاد است

3 من آن نِیَم که به سختی ز یار برگردم که ترک صحبت شیرین نه کار فرهاد است

4 کسی که عیب هوایی کند که در سر ماست مگر هوای کسی در سرش نیفتاده است

1 یاقوت شکربار ترا لذّت قند است یک بوسه از آن لعل شکر بار به چند است؟

2 زنهار از آن غمزه عیّار که دایم با کیش کمان باشد و با تیر ، کمند است

3 ما از هوس قدّ تو بر خاک نشستیم بیچاره گیا را هوس سرو بلند است

4 چون مور ضعیفان شده پامال سواران و آن را خبری نیست که بر پشت سمند است

1 عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر است از جهانش چه خبر، کاو به جهانی دگر است

2 بس که از خون دلم لاله خونین بشکفت هر کجا می نگرم لاله ستانی دگر است

3 ای طبیب! از سر بیمار قدم باز مگیر چاره ای ساز که بیمار زمانی دگر است

4 عافیت خواستی از من چو دل من آن نیز بر سر کوی تو بی نام و نشانی دگر است

1 سر معشوق بر بالین ناز است سر عشّاق بر خاک نیاز است

2 عذارت خستگان را جان فروز است جمالت بیدلان را دلنواز است

3 غمت افتادگان را دستگیر است لبت بیچارگان را چاره ساز است

4 کمر بر موی می بندی چه سرّ است سخن در پرده می گویی چه راز است

آثار جلال عضد

29 اثر از غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیّات در دیوان اشعار جلال عضد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی