تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم از جلال عضد غزل 192
1. تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم
یا به جای تو کسی جویم و در برگیرم
...
1. تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم
یا به جای تو کسی جویم و در برگیرم
...
1. من شمع طلعتت را پروانه ای حقیرم
پروانه وار روزی در پیش پات میرم
...
1. همی خواهم که تا من زنده باشم
تو سلطان باشی و من بنده باشم
...
1. خیال روی تو مأوا گرفت در بر چشم
نمی شود نفسی غایب از برابر چشم
...
1. شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
...
1. ساقی بده به باده خلاصم ز چنگ غم
بنمای رنگ شادی و بزدای زنگ غم
...
1. از دوری کنار تو هستم میان غم
گم گشته بی چراغ رخت در جهان غم
...
1. المنّة لِلّه که برآمد همه کامم
وان آهوی پدرام درافتاد به دامم
...
1. ز سودای غم عشقت چنانم
که سر از پا و پا از سر ندانم
...
1. من بنده آن قامت و بالا و میانم
من عاشق و شوریده و شیدای فلانم
...
1. ای قامت تو سرو روانم
بی تو روان است از تن روانم
...
1. روزی کزین سراچه سفلی گذر کنم
وانگه به سوی عالم علوی سفر کنم
...