آن دم که می گذشتی ای سرو سبزپوش از جلال عضد غزل 157
1. آن دم که می گذشتی ای سرو سبزپوش
از غمزه ناوک افکن و از چهره گل فروش
...
1. آن دم که می گذشتی ای سرو سبزپوش
از غمزه ناوک افکن و از چهره گل فروش
...
1. به سر طواف کنم بر در شراب فروش
که حلقه در این کعبه کرده ام در گوش
...
1. تا کی از دست جفایت تیره بینم روز خویش
ساعتی دلسوز شو بر عاشق دلسوز خویش
...
1. زلف تو بر ماه نهد پای خویش
پهلوی خورشید کند جای خویش
...
1. آتش دل چند سوزد رشته جانم چو شمع؟
ای صبا! تشریف ده تا جان برافشانم چو شمع
...
1. ما بریدیم به دوران تو از کام طمع
هر که شد پخته دوران نبود خام طمع
...
1. سزد که رنجه کنی یک زمان قدوم شریف
به کنج کلبه احزان ما دهی تشریف
...
1. باز به بستان شکفته گشت شقایق
باز جهان گشت پر ز نور حدایق
...
1. مدّعی در عشق او گر طعنه زد بر من چه باک
طالبان دوست را از طعنه دشمن چه باک
...
1. ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک
شخص عقلم شده در چنگ هوای تو هلاک
...
1. غلغل میخوارگان و غلغله چنگ
طرفه نماید به طرف باغ شباهنگ
...
1. اگرچه روز و شبم با تو در خیال خیال
مرا خیال وصالت بِهْ از وصال خیال
...