تا مدار فلک و دور جهان از جهان ملک خاتون غزل 657
1. تا مدار فلک و دور جهان خواهد بود
دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود
1. تا مدار فلک و دور جهان خواهد بود
دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود
1. درد ما را دوا نخواهد بود
کامم از لب روا نخواهد بود
1. از درد دوری تو جانا دلم بفرسود
صبر و قرار یکسر عشقم ز دست بربود
1. بی رخ تو نمی توانم بود
زآنکه وصل تو چون روانم بود
1. جهان را دولت و بختی جوان بود
چو با وصل تو ای آرام جان بود
1. گر کسی را درد بی درمان بود
از لبت درمان او آسان بود
1. چون دیده ام به هجر رخت پر ز خون بود
ما را اگر دمی بنوازی تو چون بود
1. آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود
برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود
1. خوش آن شبم که ز روی تو ماهتابی بود
امید صبح وصالم به آفتابی بود
1. چون مرا با عشق تو دردی بود
در میان ماجرا گردی بود
1. کامم ز نوش داروی وصلت روا نبود
بر درد من ز وصل تو هرگز دوا نبود
1. دل ما بردی و یکدم طرف مات نبود
گرچه ای سرو بجز دیده ی ما جات نبود