با من خسته دلبرم غیر از جهان ملک خاتون غزل 645
1. با من خسته دلبرم غیر جفا نمیکند
کام دل حزین من دوست روا نمیکند
1. با من خسته دلبرم غیر جفا نمیکند
کام دل حزین من دوست روا نمیکند
1. بیشتر خلق جهان در پی جاه و درمند
ز وفا دور و جفاجوی و نه اهل کرمند
1. بی تو چشمم جهان نمی بیند
گل وصلت دلم نمی چیند
1. بی رخت دیده کی جهان بیند
یا به جای تو غیر بگزیند
1. دل را نسیم زلف معنبر دوا بود
تا دوست را عنان عنایت کجا بود
1. یاری که همه میل دلش سوی وفا بود
برگشت و جفا کرد و ندانم که چرا بود
1. خاطرم از هر دو کون آزاد بود
با خیالش روز و شب دلشاد بود
1. درد ما را دوا تواند بود
زان جفاجو وفا تواند بود
1. دمی که رای منت اختیار خواهد بود
همان دمم به جهان بخت یار خواهد بود
1. مرا خیال تو تا در ضمیر خواهد بود
گمان مبر که ز عشقم گزیر خواهد بود
1. فروغ حسن تو تا در کمال خواهد بود
زبان فکر من از مدح لال خواهد بود
1. هزار یار نوت گر ندیم خواهد بود
نه چون محبّت یار قدیم خواهد بود