1 استاد کُلّ فی الکُلّ شوریده است در شعر تناه نه من برآنم مَردُم همه برآرند
2 از اهل ذوق شیراز خواهم که گاه گاهی با خوب رو نگاری چون کامِ دل برانند
3 هر عضو او که بینند از عضو دیگرش به زان عضو بوسهای چند بر یاد من ستانند
4 وان گاه با سه انگشت آن لذت از لب خویش گیرند و رو به تهران از بهر من پَرانند
1 یک وجب ساخته آخر نشود قبر حکیم شاید از خود دو سه پارک دگر آباد کنند
2 روح فرودسی از این زن جلبان در تعبست کاش این روح گرامی را آزاد کنند
3 زنده در قبر کنند اهل ادب را لیکن قبر فردوسی طوسی را آباد کنند
4 مبلغی پول بگیرند به این اسم از خلق بعد خرج پسر و دختر و داماد کنند
1 ندانم از چه به هر جا که لفظ کار آید ردیف آن را فی الفور لفظ بار کنند
2 برای آن که چو گاری به دستشان افتاد بر آن سرند که تا بار خویش بار کنند
3 پیاده های سپاهی به شهر ما هر یک به یک کرشمه همی کار صد سوار کنند
4 برای بردن اسب و درشکۀ مردم بیا ببین که چه جفت و کلک سوار کنند
1 دلم به حال تو ای دوست دار ایران سوخت که چون تو شیر نری را در این کُنام کنند
2 تمام خلق خراسان به حیرتند اندر که این مقاتلۀ با تورا چه نام کنند
3 به چشم مردم این مملکت نباشد آب و گرنه گریه برایت علی الدوام کنند
4 مخالفین تو سرمست بادۀ گل رنگ موافقین تو خون جگر به کام کنند
1 یارب این عادت چه میباشد که اهل ملک ما گاه بیرون رفتن از مجلس ز در رم میکنند
2 جمله بنشینند با هم خوب و برخیزند خوش چون به پیش در رسند از همدگر رم میکنند
3 همچنان در موقع وارد شدن در مجلسی گه ز پیش رو گهی از پشت سر رم میکنند
4 دردم در این یکی بر چپ رود آن یک به راست از دو جانب دوخته بر در نظر رم میکنند
1 وزرا از چه دیده می نشوند راستی مردمانِ دیدنیند
2 نی غلط گفتم این معیدی ها دیدنی نه، همان شنیدنیند
3 تا وزیرند از کسان ببرند الحق این ناکَسان بُریدنیند
4 در وِثاقند و نیستند در آن ثابت و محو چون شنیدنیند
1 سود و زیان جهان دیده و سنجیده ایم کسی که خورد و خوراند از این جهان برد سود
2 بقا بقای خداست بجز خدا هر که هست برون رود از جهان دیر زید یا که زود
3 یکی قمر طلعتی که بد فرشته نهاد به عصمت و شرم او زنی به گیتی نبود
4 به پادشه نسبتش از طرف مادر است که دختر خاله شاه جوان بخت بود
1 قبض آقای کمال السلطنه است بایدش امضا کنی بسیار زود
2 پس فرصتی با همین مَشدی سُهَیل تا نمایم من دُعا بر آن وجود
3 گر رسوم از ما طمع داری بگو ما خداوندانِ احسانیم و جود
1 هیچ میدانی تو هر طفلی که آید در جهان از چه توأم با عُوَیل و ضَجه و زاری بُوَد
2 گرچه خون میخورده اندر حبس تاریک رحم وین زمانش نوبت شیر و شکر خواری بود
3 این از آن باشد که در لوح ازل بیند ز پیش کاین جهان جای چه خوف و خفت و خواری بود
4 چون همی بیند که میخواهد گرفتارش شود ضجه و فریادش از بیم گرفتاری بود
1 گفت شوریده به من تهینت عید ز فارس گشت از تهنیت او به من این عید سعید
2 کاش شوریده در این سال به طهران می بود تا همه روز به ما می شد فرخنده چو عید
3 شعر او از لب او لذّت دیگر دارد دیده را فایدهای نیست چو شوریده ندید