1 ناظم الدوله روز جمعۀ ما مختصر دودی و دمی داریم
2 منزل حضرت کمال امروز دور هم جمع و عالمی داریم
3 عرقی هست و چَرس و تریاکی کار و بار منظمی داریم
4 از برای نهار هم گویا دمی و ماهی کمی داریم
1 در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
2 بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم خاطرش از دست برد کُرد بیازرد
3 بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر داوری از کُرد پیش شیر همی بُرد
4 داد بدو پاسخی چنین که بباید پاسخ شاهانه اش به حافظه بسپرد
1 دیده ام من رُبعِ مَسکون را، برادر جان من! در تمام ربع مسکون این چنین کون هیچ نیست
2 کوهِ نور است آن کفل در پشتِ آن دریایِ نور کوه و دریایی چنین در ربع مسکون هیچ نیست!
1 اسم گل پیش لبش بردن خطا باشد لب او بهتر است گل یقین است این که گفت و گو ندارد
2 پیش روی چشم او گر لاله و نرگس بروید لاله و نرگس یقیناً هیچ چشم و رو ندارد
3 از برای بوسهای از روی او دل میشود خون لیک رو میخواهد این اظهار و ایرج رو ندارد
1 نکویان را بباید آرزو داشت مرا آگاهی اصلاً آرزو نیست
2 عبث یادش کنند اهلِ نِشابور من آگاهم که آگاهی نکو نیست
1 حضرت شوریده اوستاد سخن سنج آن که همه چیز بهتر از همه داند
2 باد صبا گر گذر به پارس نُماید شعر مرا از لحاظ او گذارند
3 بنده ندانیم که در کجا رَوَم آخِر جذبۀ شیرازیان مرا بکشاند
4 مسکن شوریده است و مدفن سعدی شهر دگر همسری به او نتواند
1 دانی که چرا طفل به هَنگامِ تَوَلّد با ضَجّه و بی تابی و فریاد و فَغان است
2 با آن که بَرون آمده از مَحبَسِ زه دان و امروز در این عرضۀ آزادِ جهان است
3 با آن که در آن جا همه خون بوده خوراکش وین جا شِکَرَش در لب و شیرَش به دهان است
4 زان است که در لوحِ اَزَل دیده که عالم بر عالمیان جایِ چه ذُل و چه هَوان است
1 شب در بساط احرار از التفات سردار کنیاک بود بسیار تریاک بود بی مر
2 هر کس به نشوهای تاخت با نشوه کار خود ساخت من هم زدم به وافور از حد خود فزون تر
3 تریاک مُفت دیدم هی بستم و کشیدم غافل که صبح آن شب آید مرا چه بر سر
4 گشت از وفور وافور یُبس مزاج موفور چونان که صبح ماندم در مستراح مضطر
1 یارب این عادت چه میباشد که اهل ملک ما گاه بیرون رفتن از مجلس ز در رم میکنند
2 جمله بنشینند با هم خوب و برخیزند خوش چون به پیش در رسند از همدگر رم میکنند
3 همچنان در موقع وارد شدن در مجلسی گه ز پیش رو گهی از پشت سر رم میکنند
4 دردم در این یکی بر چپ رود آن یک به راست از دو جانب دوخته بر در نظر رم میکنند
1 نَعوذُ بالله از آن قطره های دیده شیخ چه خانه ها که از این آب کم خراب کند
2 شنیده ام که به دریای هند جانوری است که کسب روزی با چشم اشک یاب کند
3 به ساحل آید و بی حس به روی خاک افتد دو دیده خیره به رخسار آفتاب کند
4 شود ز تابش خور چشم او پر از قی و اشک برای جلب مگس دیده پر لعاب کند