1 بنگر چگونه کردم بیرون ز جِسم جان را آسان چه سان نُمودم تکلیفِ جان ستان را
2 ای کاش عکس جان داشت، حالا که می نُمودم تقدیمِ یارِ جانی عَبدُالحسین خان را
1 ندانم از چه به هر جا که لفظ کار آید ردیف آن را فی الفور لفظ بار کنند
2 برای آن که چو گاری به دستشان افتاد بر آن سرند که تا بار خویش بار کنند
3 پیاده های سپاهی به شهر ما هر یک به یک کرشمه همی کار صد سوار کنند
4 برای بردن اسب و درشکۀ مردم بیا ببین که چه جفت و کلک سوار کنند
1 کیست آن بی شعور درویشی که همیشه به لب بُوَد خاموش
2 نه کند هیچ گفتگو با کس نه به حرفِ کسی نماید گوش
3 کارهایی کند سفیهانه خارق عادت و مخالف هوش
4 مثلا در هوای گرم تموز خرقۀ پشم افکند بر دوش
1 باز چون جوجه ماکیان بیند از پی صید برگشاید پر
2 تند و تیز از هوا به زیر آید همچو حکم قضا و پیک قدر
3 ماکیانی که در برابر باز نبود غیر عاجزی مضطر
4 خطر طفل خویش چون بیند یاد نارد ز هیچ گونه خطر
1 گفت شوریده به من تهینت عید ز فارس گشت از تهنیت او به من این عید سعید
2 کاش شوریده در این سال به طهران می بود تا همه روز به ما می شد فرخنده چو عید
3 شعر او از لب او لذّت دیگر دارد دیده را فایدهای نیست چو شوریده ندید
1 بر سر سفرۀ سپهسالار جوجه ها را کباب می بینم
1 بر سردر کاروان سرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
2 ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند
3 گفتند که وا شریعتا، خلق روی زن بی نقاب دیدند
4 آسیمه سر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند
1 وزرا از چه دیده می نشوند راستی مردمانِ دیدنیند
2 نی غلط گفتم این معیدی ها دیدنی نه، همان شنیدنیند
3 تا وزیرند از کسان ببرند الحق این ناکَسان بُریدنیند
4 در وِثاقند و نیستند در آن ثابت و محو چون شنیدنیند
1 هیچ میدانی تو هر طفلی که آید در جهان از چه توأم با عُوَیل و ضَجه و زاری بُوَد
2 گرچه خون میخورده اندر حبس تاریک رحم وین زمانش نوبت شیر و شکر خواری بود
3 این از آن باشد که در لوح ازل بیند ز پیش کاین جهان جای چه خوف و خفت و خواری بود
4 چون همی بیند که میخواهد گرفتارش شود ضجه و فریادش از بیم گرفتاری بود
1 خسرو تاج بخش ناصر دین آن سرشته به عقل و دانش داد
2 آن که دست عطا و همت او حاصل بحر و کان به باد بداد
3 بود سیم سفر که از تبریز شد به سوی فرنگ خسرو راد
4 بر به تبریز چون امیر نظام باغ و کاخی نُموده بود آباد