در بُن یک بیشه ماکیانی از ایرج میرزا قطعه 25
1. در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز
بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
...
1. در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز
بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
...
1. قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر
لَحم نخورد و ذَوات لَحم نیازرد
...
1. به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را
که مار هفت سر و عقرب دو سر دارد
...
1. اسم گل پیش لبش بردن خطا باشد لب او
بهتر است گل یقین است این که گفت و گو ندارد
...
1. میم سپاسی کجاست تا که نگوید
عارف بیچاره دادخواه ندارد
...
1. هر کس که نمود جنده بازی
دائم به ذکر علیل باشد
...
1. خوب دانَد حسابِ خویش جهان
این مُحاسب بسی ذَکی باشد
...
1. مخور غصّۀ بیش و کم در جهان
که تا بنگری بیش و کم فوت شد
...
1. حضرت شوریده اوستاد سخن سنج
آن که همه چیز بهتر از همه داند
...
1. رنج کشد مادر از جفای پسر لیک
آنچه کشیدست هیچ رنج نداند
...
1. ای راد خدیوِ عدل پرور بنگر
طفلی بودم آب به گوشم کردند
...
1. بر سردر کاروان سرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
...