1 ناظم الدوله روز جمعۀ ما مختصر دودی و دمی داریم
2 منزل حضرت کمال امروز دور هم جمع و عالمی داریم
3 عرقی هست و چَرس و تریاکی کار و بار منظمی داریم
4 از برای نهار هم گویا دمی و ماهی کمی داریم
1 ما که اطفال این دبستانیم همه از خاک پاک ایرانیم
2 همه با هم برادر وطنیم مهربان همچو جسم با جانیم
3 اشرف و اَنجَبِ تمام ملل یادگار قدیم دورانیم
4 وطن ما به جای مادر ماست ما گروه وطن پرستانیم
1 مستوفی کل قصۀ چل طوطی شد امسال چرا حکایت خلعتِ من
2 هر روز همی وعده به فردا دهیم فردا نشود تمام در دورِ زَمَن
3 در عهدۀ تعویق گر اُفتَد ز این پیش این خلعتِ آخر است یعنی که کفن
1 گویی که تو رُسوایی من با تو نیامیزم رسوا تو مرا کردی نزد همه مرد و زن
2 خواهم که رُخَت بینم بی واسطۀ عینک خواهم که بَرَت گیرم بی حایل پیراهن
1 قنبل الدوله مقبل دیوان آن که نبُوَد مثال او شیطان
2 قد او نیست جز چهار وجب نصف او گشته در زمین پنهان
3 هیچ سروی به قامتش نرسد در زمانه به هیچ سروستان
4 نبُوَد همچو قد او سروی نه به تهران و نه به تویسرکان
1 خسروا! گرچه فراموشی در طبع تو نیست این سخن های دلاویز فراموش مکن
2 نصب یک حاکم عادل را با سرعت تام به نگه داری تبریز فراموش مکن
3 حالت فارس که گردیده ز تأسیس پلیس آتش فتنه در آن تیز فراموش مکن
4 امر قزاق که چون امر پلیس است و بود عاقبت مفسدت آمیز فراموش مکن
1 دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند در محضر من ساخته بر ماحضر از من
2 همراه یکیشان پسری بود که گفتی چشمانش طلب میکند ارث پدر از من
3 از در نرسیده به همان نظر اول دین و دل و دانش بربود آن پسر از من
4 گفتم که خدایا ز من این قوم چه خواهند ثابت طلبی دارند اینان مگر از من
1 آمد مرا دو هدیه چو دو قرص مهر و ماه با نامهای دو چون دو طبق گوهر ثمین
2 از هیأت شریفه نسوان ری که باد بر هیأت آفرین و بر این هیأت آفرین
3 یک نامه بود حاوی اشعار دل پسند یک نامه نیز حاوی افکار دل نشین
4 وان هر دو هدیه قوطی و گلدان نقرهای چون سینه فرشته و چون نای حور عین
1 ای مهین خواجه در وزارت تو خلق یک سر خوشند و من غمگین
2 دومه افزون بود که ننهادم سر بی فکر و غصه بر بالین
3 بیت الاحزان شدست خانه من بس درین خانه مردمند غمین
4 من غنی بودم و نمود مرا سفر اصفهان چنین مسکین