1 حکیمان را بها کمتر نهادند به نادان جلوه مستانه دادند
2 چه خوش بختی ، چه خرم روزگاری در سلطان به درویشی گشادند
1 جهان چار سو اندر بر من هوای لامکان اندر سر من
2 چو بگذشتم ازین بام بلندی چو گرد افتاد پرواز از پر من
1 درین وادی زمانی جاودانی زخاکش بی صور روید معانی
2 حکیمان با کلیمان دوش بردوش که اینجا کس نگوید «لن ترانی»
1 مسلمان آن فقیر کج کلاهی رمید از سینه او سوز آهی
2 دلش نالد چرا نالد نداند نگاهی یارسول الله نگاهی
1 تب و تاب دل از سوز غم تست نوای من ز تاثیر دم تست
2 بنالم زانکه اندر کشور هند ندیدم بنده ئی کو محرم تست
1 شب هندی غلامان را سحر نیست به این خاک آفتابی را گذر نیست
2 بما کن گوشه چشمی که در شرق مسلمانی ز ما بیچاره تر نیست
1 چه گویم زان فقیری دردمندی مسلمانی به گوهر ارجمندی
2 خدا این سخت جان را یار بادا که افتاد است از بام بلندی
1 چسان احوال او را بر لب آرم تو می بینی نهان و آشکارم
2 ز روداد دو صد سالش همین بس که دل چون کنده قصاب دارم
1 هنوز این چرخ نیلی کج خرام است هنوز این کاروان دور از مقام است
2 ز کار بی نظام او چه گویم؟ تو میدانی که ملت بی امام است
1 نماند آن تاب و تب در خون نابش نروید لاله از کشت خرابش
2 نیام او تهی چون کیسئه او به طاق خانه ویران کتابش