1 من و تو کشت یزدان ، حاصل است این عروس زندگی را محمل است این
2 غبار راه شد دانای اسرار نپنداری که عقل است این ، دل است این
1 دل تو داغ پنهانی ندارد تب و تاب مسلمانی ندارد
2 خیابان خودی را داده ئی آب از آن دریا که طوفانی ندارد
1 دجود است اینکه بینی یا نمود است حکیم ما چه مشکلها گشود است
2 کتابی بر فن غواص بنوشت ولیکن در دل دریا نبود است
1 شبی پیش خدا بگریستم زار مسلمانان چرا زارند و خوارند
2 ندا آمد ، نمیدانی که این قوم دلی دارند و محبوبی ندارند
1 نگه دید و خرد پیمانهورد که پیماید جهان چار سو را
2 میشامی که دل کردند نامش بخویش اندر کشید این رنگ و بو را
1 ز من هنگامه ئی وه این جهان را دگرگون کن زمین و آسمان را
2 ز خاک ما دگر آدم برانگیز بکش این بنده سود و زیان را
1 عطا کن شور رومی ، سوز خسرو عطا کن صدق و اخلاص سنائی
2 چنان با بندگی در ساختم من نگیرم گر مرا بخشی خدائی
1 تو ای باد بیابان از عرب خیز ز نیل مصریان موجی برانگیز
2 بگو فاروق را پیغام فاروق که خود در فقر و سلطانی بیامیز
1 چه خوش زد ترک ملاحی سرودی رخ او احمری چشمش کبودی
2 به دریا گر گره افتد به کارم بجز طوفان نمیخواهم گشودی
1 خنکن ملتی کز وارداتش قیامتها ببیند کایناتش
2 چه پیشید ، چه پیش افتاد او را توان دید از جبین امهاتش