1 نگاه تو عتاب آلود تا چند بتان حاضر و موجود تا چند
2 درین بتخانه اولاد براهیم نمک پروردهٔ نمرود تا چند
1 سرود رفته باز آید که ناید؟ نسیمی از حجاز آید که ناید؟
2 سرآمد روزگار این فقیری دگر دانای راز آید که ناید؟
1 اگر می آید آن دانای رازی بده او را نوای دل گدازی
2 ضمیر امتان را می کند پاک کلیمی یا حکیمی نی نوازی
1 متاع من دل درد آشنای است نصیب من فغان نارسای است
2 بخاک مرقد من لاله خوشتر که هم خاموش و هم خونین نوای است
1 دل از دست کسی بردن نداند غم اندر سینه پروردن نداند
2 دم خود را دمیدی اندر آن خاک که غیر از خوردن و مردن نداند
1 دل ما از کنار ما رمیده به صورت مانده و معنی ندیده
2 ز ما آن رانده درگاه خوشتر حق او را دیده و ما را شنیده
1 نداند جبرئیل این های و هو را که نشناسد مقام جستجو را
2 بپرس از بندهٔ بیچارهٔ خویش که داند نیش و نوش آرزو را
1 شب این انجمن آراستم من چو مه از گردش خود کاستم من
2 حکایت از تغافلهای تو رفت ولیکن از میان برخاستم من
1 چنین دور آسمان کم دیده باشد که جبرئیل امین را دل خراشد
2 چه خوش دیری بنا کردند آنجا پرستد مومن و کافر تراشد
1 عطا کن شور رومی ، سوز خسرو عطا کن صدق و اخلاص سنائی
2 چنان با بندگی در ساختم من نگیرم گر مرا بخشی خدائی