1 مسلمان فاقه مست و ژنده پوش است ز کارش جبرئیل اندر خروش است
2 بیا نقش دگر ملت بریزیم که این ملت جهان را بار دوش است
1 دگر ملت که کاری پیش گیرد دگر ملت که نوش از نیش گیرد
2 نگردد با یکی عالم رضامند دو عالم را به دوش خویش گیرد
1 دگر قومی که ذکر لاالهش برآرد از دل شب صبحگاهش
2 شناسد منزلش را آفتابی که ریگ کهکشان روبد ز راهش
1 جهان تست در دست خسی چند کسان او به بند ناکسی چند
2 هنرور میان کارگاهان کشد خود را به عیش کرکسی چند
1 مریدی فاقه مستی گفت با شیخ که یزدان را ز حال ما خبر نیست
2 بما نزدیک تر از شهرگ ماست ولیکن از شکم نزدیکتر نیست
1 دگرگون کشور هندوستان است دگرگون آن زمین و آسمان است
2 مجو از ما نماز پنجگانه غلامان را صف آرائی گران است
1 ز محکومی مسلمان خود فروش است گرفتار طلسم چشم و گوش است
2 ز محکومی رگان در تن چنان سست که ما را شرع و آئین بار دوش است
1 یکی اندازه کن سود و زیان را چو جنت جاودانی کن جهان را
2 نمی بینی که ما خاکی نهادان چه خوش آراستیم این خاکدان را
1 تو میدانی حیات جاودان چیست؟ نمی دانی که مرگ ناگهان چیست؟
2 ز اوقات تو یکدم کم نگردد اگر من جاودان باشم زیان چیست؟
1 بپایان چون رسد این عالم پیر شود بی پرده هر پوشیده تقدیر
2 مکن رسوا حضور خواجه مارا حساب من ز چشم او نهان گیر