1 دل صاحبدلان او برد یا من؟ پیام شوق او آورد یا من؟
2 من و ملا ز کیش دین دو تیریم بفرما بر هدف او خورد یا من؟
1 مران از در که مشتاق حضوریم از آن دردی که دادی نا صبوریم
2 بفرما هر چه میخواهی به جز صبر که ما از وی دو صد فرسنگ دوریم
1 گریبان چاک و بی فکر رفو زیست نمی دانم چسان بی آرزو زیست
2 نصیب اوست مرگ ناتمامی مسلمانی که بی «الله هو» زیست
1 طلسم علم حاضر را شکستم ربودم دانه و دامش گسستم
2 خدا داند که مانند براهیم به نار او چه بی پروا نشستم
1 چنین دور آسمان کم دیده باشد که جبرئیل امین را دل خراشد
2 چه خوش دیری بنا کردند آنجا پرستد مومن و کافر تراشد
1 برون از سینه کش تکبیر خود را بخاک خویش زن اکسیر خود را
2 خودی را گیر و محکم گیر و خوش زی مده در دست کس تقدیر خود را
1 اگر می آید آن دانای رازی بده او را نوای دل گدازی
2 ضمیر امتان را می کند پاک کلیمی یا حکیمی نی نوازی
1 شب هندی غلامان را سحر نیست به این خاک آفتابی را گذر نیست
2 بما کن گوشه چشمی که در شرق مسلمانی ز ما بیچاره تر نیست
1 سبوی خانقاهان خالی از می کند مکتب ره طی کرده را طی
2 ز بزم شاعران افسرده رفتم نواها مرده بیرون افتد از نی
1 فقیران تا به مسجد صف کشیدند گریبان شهنشاهان دریدند
2 چو آن آتش درون سینه افسرد مسلمانان به درگاهان خزیدند